شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

پائیز ِ زرد و نارنجی

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۰۶:۱۵ ب.ظ

 

 

سلام سلام 😍

 

چقدرررر از اینجا فاصله گرفته بودم.... چقدررر دلم واسه نوشتن تنگ شده بود... چقدرررررر ازتون بی خبر بودم 💛

 

اما بالاخره اومدم...

 

آخرین پستم واسه ۶ شهریور هست 😫 باورم نمیشه این همه نبودن رو... یعنی اصلا سمت وبلاگ نیومده بودم!! دلم می خواست همه کاسه کوزه ها رو بزنم بهم و همه جا رو ببندم و برم خودمو گم و گور کنم 😓 یعنی در این حد تحت فشار بودم 😥

 

از اینا بگذریم، شما چطورین؟؟؟ همه چی روبراهه؟؟ حال دل تون خوبه؟؟؟

 

روزانه نویسی نمی کنم اما خب سعی می کنم اتفاقات مهم رو بگم...

 

دوشنبه ۱۰ شهریور سر راه رفتن به کلینیک کیک و شمع و شکلات گرفتم و رفتم سرکار... آقای دکتر هم بودن.‌..

 

بهشون گفتم توو اتاق تون نیاید تا من میز تولد رو بچینم 😁 همه چی خیلی ساده بود اما خوب بود و خاطره ی قشنگی شد 😍 کادوشون هم یه باکس اسپری و اودکلن و فندک و کمربند بود... کلی خوششون اومد 😊

 

تولد اصلی شون ۱۴ شهریور بود که چون جمعه بود و ایشونم هی توو رفت و آمد بودن تصمیم گرفتم اون روز برگزار کنم

 

پنجشنبه ۱۳ شهریور فیلم "Long shot" محصول ۲۰۱۹ رو تماشا کردم که خوب بود...

 

جمعه ۱۴ شهریور نشستم پای فیلم "Blue is warmest color" محصول ۲۰۱۳... این فیلم در مورد همجنس گراهاست و خیلی خوب حس اون ها رو به تصویر کشیده به نظرم، جوری که یه جاهایی واقعا قلبم براشون به درد می اومد.. اما خب مدت زمان فیلم ۳ ساعت بود که اینش کلافه کننده بود برام!

 

یکشنبه ۱۶ شهریور خواب بودم که یهو با لرزش از خواب پریدم! شوک بودم که آخه این چه کابوسی بود.... ساعت حدود ۲ بامداد بود که یهو سر و صدا بلند شد و متوجه شدم داداش بزرگه و نی نی و داداش کوچیکه اومدن اینجا... گفتن زلزله بود 😯

 

پنجشنبه ۲۰ شهریور با خاله ها و دائی کوچیکه رفتیم یه ویلای روستایی... نگم براتون از قشنگیش و ویوی دلبرش 😍 استخر گوگولی وسط حیاطش 😍

 

شنبه ۲۲ شهریور توو کلینیک تنها بودم.. آخر وقت تعطیل کردم و رفتم پایین که نگهبان مجتمع جلومو گرفت! گفت از آقای دکتر خبر ندارید؟!

 

گفتم نه!

 

گفتن مگه میشه؟! یعنی شما باهاشون تماس ندارید؟! 😐

 

گفتم نه چند روزه خبری ازشون ندارم!

 

گفتن آره چند روز پیش حال شون بد شده بود و یهو گفتن دست راستم بی حس شده و قرار بود ام آر آی بدن......

 

مشغول صحبت بودیم که خود آقای دکتر سر رسیدن!! منم خداحافظی کردم برگشتم خونه!

 

یکشنبه ۲۳ شهریور فیلم "مالیخولیا" محصول ۲۰۱۱ رو تماشا کردم که بد نبود..

 

چهارشنبه ۲۶ شهریور مامان و بابا همراه با اقوام پدری رفتن روستا، ویلای دخترعمو بزرگه....... منم سرکار رو بهونه کردم و نرفتم که خیر سرم تنها باشم 😁

 

اون روز رفتم سرکار و آخر وقت آقای دکتر هم اومدن... حال غریبی داشتن! میگم غریب یعنی واقعا غریب هاااا... انگار توو هوا گرد ِ غربت ریخته بودن!

 

من فکر نمی کردم ایشون بیان، گفتم لابد مثل این اواخر تنها تعطیل می کنم و میرم.... واسه همین بهشون گفتم: با خودم می گفتم کاش بیاین ببینم تون و بعد برم!

 

ایشونم گفتن منم سعی کردم زودتر خودمو برسونم که ببینم تون!

 

بعدشم پا شدم گفتم من می تونم برم؟!

 

گفتن اگه بخوای می تونیم بیشتر بمونیم و صحبت کنیم!!!

 

گفتم نه شما خسته اید برید استراحت کنید! (پرتو درمانی بودن)

 

بعد هم ایشون رو رسوندم و برگشتم خونه......

 

واسه شام چون تنها بودم زن داداش بزرگه دعوتم کرد خونه شون... رفتم بالا.. و چقدرررر با نی نی خوش گذروندیم 😍

 

شام هم بسیار بسیار خوشمزه بود جاتون خالی 😋

 

فکر کنم تا حدود ۲ بامداد خونه شون بودم که دیگه بعدش اومدم پایین.. مگه میذاشتن تنها بخوابم؟! 😒 کلی چونه زدم باهاشون تا راحتم گذاشتن 😁

 

فکر می کردم بترسم اما خب همه چی خوب بود و راحت خوابیدم 😁

 

پنجشنبه ۲۷ شهریور واسه ناهار زن داداش بزرگه بازم دعوتم کرد 😍 اما بعدش زن داداش کوچیکه زنگ زد و گفت بیا پیش ما 🤗 منم انصاف رو رعایت کردم و رفتم پیش داداش کوچیکه اینا 😁

 

زن داداش کوچیکه لطف کرد و داداش بزرگه اینا رو هم دعوت کرد 😍

 

ناهارشم محشر بود 😋

 

میگم زن داداشا چه خبرشونه؟! لامصبا دست پخت شون چقدررر خوبه 😂

 

همون جا داداش کوچیکه یهو گفت میریم ویلا پیش بقیه؟!

 

و اینطوری شد که دو ساعت بعد وسیله جمع کردیم و راهی شدیم.. منو داداش کوچیکه 😍 خانمش نیومد....

 

حدود دو ساعت و نیم توو راه بودیم و کلی خوش گذشت.. جاده ی جنگلی و خنکی هوا و توو کوه و جنگل دنبال روستا گشتن....

 

شب شده بود که رسیدیم روستا و ویلا رو پیدا کردیم....

 

پدر جان گفته بودن پتو بگیرید بیاید!!!!! ما رفتیم دیدیم هوا به قدری سرده که بقیه شب قبل تا صبح از سرما بندری می رقصیدن 😐 یعنی پدر جان یه جمله نگفت اوضاع چطوریه و لباس گرم بردارید 😥

 

توو عمرم چنین سرمایی رو تجربه نکرده بودم 😨

 

فردا صبحش بعد از صبحونه با داداش کوچیکه و دوتا پسرعمه رفتیم روستا گردی... یه عااالمه پیاده روی کردیم....

 

شنبه ۲۹ شهریور آقای دکتر تماس گرفتن و گفتن کلینیک تعطیله!!!

 

یکشنبه ۳۰ شهریور غروبش آقای دکتر تماس گرفتن و گفتن میان در خونه تا کلید کلینیک رو ازم بگیرن! نی نی پیشم اومد‌‌‌.. وقتی اومدن با نی نی رفتیم کلید رو تحویل دادیم!

 

به خاطر یه مسئله ی حقوقی کلینیک رو گرو گذاشتن و گفتن که دنبال جای دیگه هستن تا رهن کنن!

 

این چیزی بود که گفتن و منم دیگه هیچ خبری ازشون ندارم!

 

دوشنبه ۳۱ شهریور به مناسبت تولد داداش بزرگه و خانمش خونه شون دعوت بودیم.. تولدشون توو یه روز نیست ولی چون بهم نزدیکه حد وسط گرفته بودن 😁

 

اون شبم کلی خوش گذشت و با نی نی تولد بازی کردیم 😍

 

میگم تا کی قراره بهش بگم نی نی؟! 😄

 

سه شنبه ۱ مهر قالی های مامان رو بردم توو پارکینگ و افتادم به جون شون... آی شستم شون 😁

 

همون روز بود که دیدم پروفایل بهار عزیزم (اینجا به اسم بهار کامنت میذارن) سیاهه... ازش پرسیدم چی شده؟ که خبر فوت خواهرش رو داد 😢 الهی بگردم که چقدررر این دختر اذیت شد 😢

 

خدا دخترک قشنگ مون رو بیامرزه 🖤 روح شون شاد 🥀

 

بهار عزیزم، رفیق قدیمی و بامعرفتم، بازم بهتون تسلیت میگم 🖤 خدا بهتون صبر بده....

 

دیگه بعدش به قدری ناراحت بودم و گریه کرده بودم و مدام بغض داشتم که با همه دعوام میشد... حوصله نداشتم...

 

شب نشستم پای فیلم "book smart" محصول ۲۰۱۹.... هیچ نظری هم درباره ش ندارم!!

 

شنبه ۵ مهر با دخترخاله رفتیم بازار و بعدش فست فود به صرف شام تولدش با تاخیر!

 

آهان اون روز با روان شناس خانم هم تماس گرفتم و گفتم کلینیک تعطیله و لطفا نرید که پشت در می مونید!!! گفتن چرا؟ چی شده؟ گفتم اگه سوالی دارید لطفا با خود آقای دکتر تماس بگیرید!!!

 

جمعه ۱۱ مهر مامان به خاطر اینکه واسم تنوع شه و از اون حال و هوای عجیب دربیام خاله ها و زن دائی کوچیکه رو دعوت کرد به باغ....

 

صبحش با مامان وسیله ها رو بردیم باغ و بساط رو پهن کردیم.. کم کم خاله ها و دخترخاله و زن دائی و زن داداش بزرگه و نی نی هم اومدن 💛

 

ناهار رو از خونه برده بودیم ولی واسه عصرونه آش درست کردن که جاتون سبز کلی مزه داد 😋

 

یکشنبه ۱۳ مهر حوالی ظهر با آقای دکتر تماس گرفتم که حال شون رو بپرسم اما جواب ندادن! و تا این لحظه ایشونم هیچ تماسی باهام نداشتن! 🙄

 

سه شنبه ۱۵ مهر، شب رفتم خونه ی داداش کوچیکه اینا.... اون روز اولین سالگرد فوت مامان ِ زن داداش کوچیکه بود 🖤

 

با زن داداش کوچیکه قطاب درست کردیم و بعدش می خواستم بیام پایین که زن داداش کوچیکه نذاشت و گفت شام پیش مایی 😍

 

داداش کوچیکه که رسید دستش یه دسته گل بود و رفت خانمش رو غافلگیر کرد 😍

 

دیروز یکشنبه ۲۰ مهر با دیدن استوری مامان رونیا و رویسای عزیزم، همت کردم و کیک هویج و گردو پختم 😋

 

قشنگ جان عکسشو نفرستادم برات چون برخلاف طعم عالیش، اصلا قیافه نداشت 😓 من نمی دونم چرا انقدر توو دیزاین و قیافه ضعیفم؟! 😓

 

غروب هم از یه ناشناس توو اینستا پیام داشتم که بعد از چند دقیقه سر و کله زدن باهاش یهو اسم شناسنامه ایم رو گفت و گفت باهات فلان قدر فاصله دارم و می دونم جایی کار می کنی که اگه با کسی وارد رابطه شی برات بد میشه و چی و چی 😐

 

منم بهش گفتم از آدمای مثل شما خوشم نمیاد و بلاکش کردم و بعد از چند دقیقه از بلاک درش آوردم.....

 

آدرس پیجم رو هیچ آشنایی نداره.. نمی دونم از روی عکس پروفایلم که واضحم نیست چطوری شناخته... آدرسمم که اسم خودم نیست... حالا ایناش مهم نیست چون بابت عکس و پست ها نگران نیستم.. ولی اصلا خوشم نیومد که اولش با پیشنهاد دوستی اومد جلو و بعد که دید رد کردم شروع کرد مثلا دونه دونه اطلاعاتش رو به رخ کشیدن! 😏

 

جالبه یکی می گفت اگه مزاحم بشه می تونی ازش شکایت کنی! یعنی قشنگ مزاحمتش جرم محسوب میشه!

 

...

 

اون وسطا یه روزشم نشستم پای فیلم "silver linings playbook" محصول ۲۰۱۲ که خوب بود...

 

این روزام به مزخرف ترین شکل ممکن می گذره.. بدون هیچ هدف و برنامه و ذوق و انگیزه ای....

 

وقتی به روزایی فکر می کنم که همزمان کلاس و باشگاه و کلینیک می رفتم با خودم میگم چطوری می تونستم؟! پس الان چرا انقدررر تنبل و بی حال و حوصله شدم؟!

 

این روزا اضطراب هم خیلی اذیتم میکنه....

 

چند روز پیش زنگ زدم به همکار سابقم و در مورد کار باهاش صحبت کردم.. حتی در مورد اینکه کسب و کار خودمو داشته باشم هم تحقیق و مشورت کردم اما توان تحمل اون حجم استرس رو فعلا ندارم.....

 

این روزها به شدت ولع خوردن دارم!! یعنی مثلا میگم وااای حوصله م سر رفته حالا چی بخورم؟! وااای دندونم درد میکنه یعنی چی بخورم؟! آخ سرم داره می ترکه برم چی بخورم؟! فقط دنبال اینم که یه غذایی خوراکی ای هله هوله ای چیزی بخورم 😳 خدا رحم کنه.....

 

...

 

رفیق نوشت: کلی دلم براتون تنگ شده بود 💛 برم کم کم به وبلاگ هاتون هم سر بزنم ببینم چه خبر بوده....

 

...

 

پائیز نوشت: این روزها دلم میخواد همه چیزم زرد و نارنجی باشه 😍 این دوتا رنگ کلی حالمو خوب میکنه 🤗

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۸)

عزیزم ایشالله همه چی برات به خوبی خوش بگذره یه کار خیلی بهتر پیدا کنی

و کلی حال دلت خوووش بشه 

منم عاشق زرد و نارنجیم😍

پاسخ:
ان شاءالله، ممنونم صبا جانم 💛
ای جاااان 😍 یعنی قشنگ روح و روان آدمو شاد میکنه 🤗

سلام عزیزم رنگارنگ من😍

خوش اومدی 💝 واقعا صفا آوردی🤩

اووووم تولد آقای دکتر بی معرفت مبارک🌹

تسلیت میگم به بهار عزیز🖤از دست دادن خواهر کم غمی نیست😔 اما خدای روشناییا درد میده درمونشم میده دیگه💐

یعنی اگه من دور و برم انقدر روستاهای خوشگل بود خونه نمی نشستم😂همینقدر ددری و ولو🤔🙊 اوفففف اونم تو سرماااا چه شود...

آقای دکترم با این غارشون کشتن ما رو... 😖

آقااااا چه جالببببب منم همین مدت silver lining playbook رو دیدم😎 بردلی کوپر نازنینم ، 🤨

و همین روزا 😳 کیک هویج و گردو درست کردم و نگم برات از مزه و عطر دارچینش😂😂💪🏻💪🏻

هدیه؟ میای با هم برای این مریضی "برم یه چیزی بخورم " یه اسم پیدا کنیم که بعدشم براش دوایی دارویی چیزی؟😂 همه مبتلاها🤚🏻 

 

پاسخ:
سلام مری قشنگه ی من 😍
فدات بشم 🤗
واقعا غم بزرگیه 😔 آخ اگه بدونی این دختر چقدرررر فرشته بود.. همیشه لباش خندون بود...... روحش شاد 🥀
اینجور وقتا فقط کافیه یه پایه داشته باشی و بری توو دل طبیعت و کشف مناظر بکر و بی نظیر.... منم عاشق اینجور جاهام 😍
پوووووف
و جنیفر لارنس نازنین من 😄 از وقتی hunger game رو دیدم عاشقش شدم 😄
اووووف نوووش جاااان 👏😄 من دارچین نریختم چون زن داداش بزرگه با دارچین مشکل داره 🙄
میام میام 😂 چقدرر خوبه تنها نیستم و مبتلاها حی و حاضرن 😂 خدا شفامون بده....

سلااااام هدیه عزیزم

درسته تو اینستا کنارتم ولی هیچ جا وبلاگت نمیشه یعنی اینجا شده یه خونه ی قدیمی که کلی خاطره داریم،درسته اکثر اتفاقاتو میدونم ولی چنان با هیجان میخونم که نگو ،خوش بحالت که وقت داری وفیلم میبینی من عاشق فیلم هستم ولی کل روزم شده تدریس آنلاین دیگه نه انرژی میمونه نه وقتی برای فیلم دیدن،انشالله که کار خودتو شروع کنی،واقعا آقای دکتر تماس نگرفتن دیگه؟؟

پاسخ:
سلام مینا جان ِ مهربونم
آخ گفتی.... اصلا اینجا حس قشنگ ِ خودشو داره.. انگار مثلا توو یه خونه ی گرم و راحت و صمیمی، می شینیم ور دل هم حرف میزنیم و خاطره تعریف می کنیم....
من قربون اون هیجانت بشم 🤗😍
عزیییییییزم....
خدا قوت واقعا 💛 حق داری، کلی انرژی میگیره ازت
ان شاءالله، توکل به خدا
نه جانم، هیچ تماسی نگرفتن 😏

سلام سلام عزیز دل چه روز خوبی پست گذاشتی من خانه هستم و سریع دیدم پستتو هورااااااا از وقتی دانشگاه ها باز شده روزی 12 ساعت خونه نیستم پوستم کنده شد

من خوبم خوبم فدای تو فقط خسته تن دارم دم شما گرم با این همه سلیقه . او زلزله.........به به روستا گردی شما خدا روشکر که بهت خوش گذشته

باز خوبه نگهبان مجتمع یک آماری داد والا این آقای دکتر مرموز ....انشالله که حالشون خوب شه خودم چون تو این شرایط بودم میدونم چقد سخته و گنگ و مبهمه ......ایول نی نی خوشبحالت عمه جوونی کلی حال کردی پس

دم شما با انصافا گرم عزیزم ایول چقد خوب که دستپختشون خوبه یاد خودم افتادم 😂😂خوبه مریض نشدی تو سرما

آقای دکتر هم با این کاراشون ...ای که شما خوب اهل شستن هستی از لاکت چخبر موقع شستن

ای بابا بنده خدا بهار انشالله روح خواهرش شاد خدا هم بهشون صبر بده

ایول پیک نیک وسط باغ چه حالی کردیناااا

خدا رحمت کنه مامانشون رو ای بابا حال زن داداش کوچکه رو هم درک میکنم بعضی وقتها میگم من چقد پوست کلفتم با این همه سختی ......دم داداش کوچکه هم گرم

ایشه پررو ولش کن محلش نده

عزیزم انشالله حال دلت خوب خوب باشه فدات شم و دوباره به روزهای اوجت برگردی

پاسخ:
سلام الهام جانم، دخترک مهربونم 😍
خدا قوت به شما 💛
خدا رو شکر که خوبی‌... وااای الهام، منم اینو زیاد میگم "خسته تن" 😄 عزیییییییزم 🤗
آره خدا رو شکر، عاشق روستا گردی ام
دقیقا 😒 آقای نگهبان بیشتر از من آمار ایشون رو داره
ان شاءالله
با نی نی مگه میشه بد بگذره؟! یعنی قشنگ هلاااااکت میکنه 😂
مگه خودت چطوری هستی؟! 😂 منم دستپختم بد نیست ولی خدایی تعریفم نداره.. زن داداشا ماشالله هنری ان 😁
دیگه مواظب لاکم بودم.. ولی بخوای نخوای لب پر میشه 😬
ممنونم عزیزم.. خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه 🥀
شما دخترک ِ قوی و بی نظیر ِ خودمی 😙
قربونت برم، ان شاءالله 💜

هدیه نازنینم خوشحال شدم که روزای خوب هم داشتی این مدت هر چند روزای عمگینی هم داشتی متاسفانه. روح دختر خانم مهربون شاد باشه. چی میشه گفت...

پاسخ:
ممنونم ژاله ی عزیزم، از بس که مهربونی شما 💜
همینطوره واقعا، چی میشه گفت....
روح همه ی رفتگان شاد 🥀

سلام هدیه عزیز

ووواااای یعنی سالگرذ فوت مامانِ زن داداش کوچکه رسید خدایا چقدر عمر ماداره زودمیگذره  یعنی چشم بر هم زدنی

چقدرنبودنت طووولاااانننیییییی بود خیلییییییییی طووووووولاااااانی 

آره حتمابایدبتونی شکایت کنی اگه طرف قصدش مزاحمت و اذیت کردن باشه پیام هاش رونگه دار اسکرین بگیرازشون

 

پاسخ:
سلام دوستم
آره می بینی؟! عین برق و باد می گذره.....
متاسفانه فکر کنم طولانی تر از دفعات قبلی بود حتی... شرمنده م
اوهوم همین کارو می کنم.. البته فعلا که انگار بی خیال شده و دیگه خبری ازش نیست

سلام دلم خیلی برات تنگ شده بود خوب شد که اومدی❤

پاسخ:
سلام فاطمه جان
عزییییزدلم 😍

سلام عزیزم

میخوای بدنت قوی باشه و مثل اون روزا که همزمان کلاس و باشگاه و کلینیک میرفتی پر انرژی باشی غذات خیلی کم کن . غذا کم خوردن بدن رو قوی میکنه و برعکس . باور کن جدی میگم کم بخور ولی چیزای مقوی بخور مثل خرما شیره انگور انجیر مغزها شیر 

پاسخ:
سلام مریم جان
این روزا دارم سعی می کنم همین کارو کنم.. حجم غذام رو کمتر کردم و سعی می کنم با میوه و مغزها بقیه ش رو جبران کنم
ولی این ولع خوردن کماکان هست....

به به سلام العلیکم عزیز دل من 

خوبی خوشی کجایی خانومی دلمون کلی برات تنگ شده بود خدا رو شکر که بالاخره اومدی و حالا یک خلاصه ای نوشتی تا دستت کم کم گرم بشه 

بهار عزیزم  تسلیت میگم انشالله که غم اخرتون باشه و روح خواهر عزیزتون قرین رحمت و ارامش الهی باشه انشالله ...

دکتر جان بهت یک فرصت کوچک میدیم بیای همین جا دورهمی یک توضیحاتی راجع به این رفتار کمی تا قسمتی .... بدی شاید که بخشیده شدی شاید 

و اما هدیه عزیز و دوست داشتنی من برات بهترین ها رو توی فصل رنگها از خدا ارزومندم انشالله که زندگیت هم همیشه همین طوری رنگ رنگی و شاد باشه  و هر انچه که خیر و صلاحته همون برات پیش بیاد

پاسخ:
سلام سپیده جان 😍
خوبم عزیزم، شکر... آره واقعا، خوبه که بالاخره اومدم و نوشتم.. هر چقدر بیشتر فاصله بیفته انگار برگشتنم سخت تر میشه
آمین.. ممنونم از پیام تسلیتت، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه 🥀
آقای دکتر کلا راه شون رو از ما جدا کردن انگار 😂 دورمون یه خط قرمز کشیدن و خلاص 🙄
بی نهایت ازت ممنونم جان دل 😙 الهی که هزاران برابر بهترش سهم خودت باشه 💜

هدیه عزیزم سلاااام

چه ذوقی میکنم وقتی مینوسی. مرسی که هستی نازنینم 

الهی همیشه سلامت باشی و دل مهربونت پر از آرامش باشه

 

خبر فوت خواهر دوستمون خیلی ناراحتم کرد با اینکه نمیشناسمشون. از دست دادن یک عزیز غم بزرگیه.

تسلیت میگم و براشون از خدا صبر میخوام

 

ما هم دلمون برات تنگ شده بود عزیز مهربونم

 

عاقا پاییز با همین زرد و نارنجی و قرمزش شده پادشاه فصل ها . با همین رنگ های دلبرش شده قصلی که عاشقه 

 

 

پاسخ:
سلام باران قشنگم
الهی دورت بگردم 😍 ممنونم از محبتت.. من باید تشکر کنم بابت حضور و همراهی تون 😙
آمین.. الهی که آرامش و سلامتی سهم همه مون باشه 💜
همینطوره، واقعا غم بزرگیه... ممنونم عزیزم، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه 🥀
از بس که مهربونید 🤗
همینطوره 😍 پائیز قشنگ و رنگی رنگی 🍁🍂🌺

سلام خوبی شما ؟ 

اومدی ، اومدی ، چه خوب کردی اومدی !!

دیووووونه !!! نخیرم من دیونه نیستم !! خودتی ! خودتی !

منخوبم ،امیدوارم بقیه هم خوب باشند ، اما یه کم عصبانی از نبودنت !

تولد اون " اتا آدمی " ( تو مازندران به کسی که باهاش قهری و نمیخوای اسمش رو بگی میگن " اتا آدمی " ) را بهشون تبریک میگم، کار خوبی کردی براش تولد گرفتی و بابت کادو هم دستت درد نکنه 

نمیخواد قلبت برای آدمای اون فیلم درد بگیره ما خودمون انقده سمن داریم که یاسمن توش گمه ! ویلا گردی هم نوش جونتون ( جای شما خالی رو اقلا" میگفتی!! ) 

فیلمایی می بینیااااااا ( من ونه اسم رو اشنومه ترس خو  ویمه !! )

چه عجب شام جامون رو خالی کردی ! میگمااااااا نکنه خواهر شوهر بازی در میاری که زن داداشا برای دعوت تو رقابت تنگاتنگ دارند !؟ 

سرما خواستی ببینی دی یا بهمن ماه اشریف بیار روستای ما ( وشتان ، از توابع فیروزکوه ) تا سرما را با تمام وجودت حس کنی ! باور کن مغز استخوان آدم یخ میزنه از سرما

تولد داداش بزرگه و خانمش را به هردوشون و به شما تبریک میگم و بهترینها را براشون آرزو میکنم . 

یادم باشه فیروزکوه اومدی سه چهارتا قالی نشسته داریم ، زحمتش رو بکش !

فوت خواهر بهار خانم را به ایشون تسلیت میگم و براشون صبر و برای خواهر عزیزشون غفران الهی و آرامش اخروی مسئلت دارم .

ایشالله کرونا تموم شه با خانواده بریم باغ شما البته با اجازه صاحب باغ !

قطاب هم نوش جانتان همچنین کیک گردو

این روزا ولع خوردن داری!!؟؟مگه روزی هم بوده که ولع خوردن نداشته باشی؟؟

پاییز زیبا که به نظرم زیباترین فصل سال است را به همتون تبریک میگم

برقرار باشید . به امید دیدار. 

پاسخ:
سلام جناب میفروش
خوبم شکر
خدا رو شکر که شما هم خوبید
حق دارید عصبانی باشید.. مدت زیادی نبودم، بی سابقه بود فکر کنم.. اما الان که برگشتم، پس کام تون رو تلخ نکنید 🌹
اتا آدمی 😂 عالی بود... شما مازندرانی تر از من هستید 😂
خواهش می کنم، دیگه کاری بود که از دستم برمی اومد... به نظر که خوشحال شدن.. امیدوارم خوشحالی شون حقیقی بوده باشه!
ای بابا... ممنونم
اسماشون شاید ترسناک باشه ولی فیلماش ترسناک نیست 😂 خیلی وقته فیلم ترسناک نمی بینم
اگه خواهر شوهر بازی درمی آوردم که اصلا دعوتم نمی کردن 😁
والا توو حالت عادی هم که داری از فیروزکوه می گذری سرده.. دیگه چه برسه به دی و بهمنش 😨 با اینکه عاشق سرما هستم ولی سرمای اون شب خیلی اذیتم کرد
ممنونم از محبت تون
فکر کنم یه قالی شویی باز کنم سنگین ترم 😂
ممنونم، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه 🥀
خواهش می کنم، صاحب اختیارید.. تشریف بیارید، در خدمت هستیم
سپاسگزارم
نه والا 😁 از وقتی یادم میاد عاشق غذا و خوراکی بودم 🙄
مرسی، بر شما هم مبارک
در پناه خدا

سلام هدیه جونم خدارو شکر که بالاخره اومدی😍🤩🥰😘امیدوارم حالت خوبه خوب باشه همه چی رو به راه باشه چون چیزای جزئی تو زندگیه هممون هست متاسفانه

دلم خیلی برای آقای دکتر سوخت انشاالله خدا زودتر شفاشون بده هم ایشون هم تمام مریض هارو

 

پاسخ:
سلام صنم جانم.. عزیییییزم 😍😙
خوبم خدا رو شکر.. دیگه زندگی همینه.. گاهی اونقدر بهت فشار میاره که حس می کنی ته ته دنیاست.. ولی باز می بینی پا شدی و داری ادامه میدی‌‌‌‌‌...
الهی آمین 🙏

سلام

میگمااااااااااا 

نکنه دوباره برگشتی تو غار !!؟

کجایی پس این سه چهار روزه ؟؟!

برقرار باشید. به امید دیدار

پاسخ:
سلام جناب میفروش
نه نرفتم توو غار خدا رو شکر 😎
ممنونم از شما که جویای احوالمید

اعصابم بهم میریزه اینجوری که یهو چندروز نمیای😈😈😈

پاسخ:
شما رو هیچوقت عصبانی ندیده بودماااا
سعی می کنم بیشتر بیام
  • ستاره درخشان
  • سلام هدیه جون خوبی؟

    خوشحال شدم پست گذاشتی.

    راستی دوست داشتی تواینستا ادم کن ،من یه بار درخواست داده بودم قبلن

    نمی دونم چرا همش دلم برای آقای دکتر میسوزه

    پاسخ:
    سلام ستاره جان.. خوبم شکر
    عزیییییزم 😍
    درخواست دادم....
    چی بگم؟ خب واقعیت اینه که خودمم دلم براشون می سوزه اما یه سری کارهاشون دلسرد کننده ست

    سلام ، خوبی ؟

    یه خواهش دارم ازتون

    اینکه به سپیده نگو سپیده جان !!

    آخه منو یاد اون ترانه مازنی سپیده جانا میندازه

    برقرار باشید. به امید دیدار .

    پاسخ:
    سلام، ممنونم
    وااا عجببباااا 😂 حالا مگه بده؟! آهنگ به اون قشنگی......
    ولی باشه دیگه بهشون نمیگم

    😈😈😈

    اینو میگمااااااااا 😈😈😈😈😈

    بهویی میری هف هش روز گم و گور میشی 😈😈😈

    بعدشم میای میگی میفروش رو عصبانی ندیده بودم 😈😈😈

    خب با این غیبت های پشت سر هم و کبری و صغرات عصبانیم میکنی 😈😈

    چی بگم دیگه !؟

    پاسخ:
    والا بهتون حق میدم و هیچ دفاعی هم ندارم 🌺

    سلام

    این اسلام و کرونا  و حقوق بشر  دستامو بستن

    و الا پا میشدم میومدم یه فس میزدمت تا دلم حسابی خنک شه

    بعدشم باید جوابگوی این هم استانی شما (مسیح علینژاد) هم باشم ! 

    آخه کجایی تو دختر ! میری یهو ده روز نمیای ! این اصلا" درست نیستاااا

    من روزی دو سه بار بیام خونه ات ( وبت ) اونوقت تو ده روز نیای یه سری بزنی و ببینی که اومده کی نیومده ! اینجوری کلامون میره تو هم اااااااا

    گفته باشم ، نگی نگفتی !!

    برقرار باشید به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام
    دلتون میاد؟! حالا درسته غیبت هام روو اعصابه ولی خدایی زدن و اینا دیگه زیادیه 😩
    آخ آخ هم استانی رو نگوووو 😂
    بله بله... سعی می کنم بهتر شم!
    در پناه خدا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی