شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

چندین هزاران سال شد، تا من به گفتار آمدم

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ق.ظ

 

 

سه شنبه بعد از ظهر رفتم باشگاه و وقتی برگشتم آماده شدم برم کلینیک که همون موقع آقای دکتر زنگ زدن و گفتن بارون شدیده نمی خواد بیای!!! 😑

 

آی خورد توو ذوقم 😒

 

تا شب اخمالو نشستم و هرچی سعی کردم به جاش با مامان برم یه جایی بلکه آرایشم حروم نشه نشد که نشد! 😅 هیچی دیگه رفتم دوش گرفتم و خلاص!

 

چهارشنبه صبح رفتم کلاس..... کلاس که تموم شد همه رفتن اما منو یکی از بچه ها موندیم و روو یه پروژه کار کردیم.... استاد هم رفتن برامون نسکافه آوردن و کلی مزه داد 😋

 

اون روز خردسالان مون مسابقات آموزشگاهی داشتن و مربی همراه شون بود... بعد از کلاس زنگ زدم به مربی که اگه لازمه منم بهشون ملحق شم که مربی گفت بچه هامون اوت شدن و نمیخواد بیای 😞 مسابقات دوبل شون مونده بود که خب اونم قابل پیش بینی بود......

 

دیرتر از همیشه برگشتم خونه....

 

سر ناهار رسیدم و دیدم نی نی و مامان و باباش هم هستن.... کچل جان تا صدامو شنید ناهارشو بی خیال شد و دیگه منم مشغول بازی باهاش شدم 😍 وقتی رفتن منم نشستم سر ناهارم.....

 

یکم استراحت کردم و دوباره شال و کلاه کردم رفتم کلینیک.....

 

مشغول کارام شدم و توو تایم استراحتم با دیدن یه کلیپ لالایی منقلب شدم و یهو گوله گوله اشکام سرازیر شدن......

 

آخر وقت تعطیل کردم رفتم سمت پارکینگ.... همین که راه افتادم ترانه ی "مادر" از مهدی یراحی پخش شد و دیگه من صدای هق هقم توو ماشین پیچید......

 

اولش گفتم هدیه! گریه نکن، اشکات باعث میشن تار ببینی رانندگی سخت شه برات! اما مگه دست خودم بود؟!؟! یعنی دلم واسه خودم کباب شد........

 

تازه بعدش ترانه ی "تو دلسوزِ من باش" از معین پخش شد و دیگه تیر خلاص رو زد!!! 😢

 

همین که وارد پارکینگ خونه شدم صورتمو پاک کردم و رفتم بالا... بدون اینکه به کسی نگاه کنم رفتم توو اتاقم..... حال غم انگیزی داشتم......

 

پنجشنبه صبح نی نی اومد پیشم ❤ خدا رو شکر بابت وجودش.....

 

بعد از ظهر باشگاه سانس داشتیم و رفتیم باشگاه..... وقتی برگشتم به کارام رسیدم و نمی دونم بعدش چطوری گذشت.....

 

امروز جمعه، صبح با مربی رفتیم پارک تمرین.... به خاطر شاهین (یکی از اعضای هیات) دیرتر رفتیم که ایشونم بتونن بیان اما نیومدن 😤 احسان (مربی فوتسال پسرا) هم اولش گفت میاد اما اونم درگیر شد و نیومد!

 

وسط تمرین بودیم که یکی از همسایه های پارک برامون چای فرستاد 😍 یعنی ما مُردیم واسه این همه مهربونی..... داد دست پسربچه ی مهربونش و برامون آورد..... روو یه نیمکت نشستیم و سه تایی چای و نبات خونگی خوردیم.... آی مزه داد 😋

 

روزا و شبای دیگه هم که میریم تمرین معمولا بابای احسان برامون میوه و خوراکی میارن 😍 خونه شون همون جاست......

 

بعد از تمرین اومدم خونه و بعد از ظهر رفتم توو پارکینگ ماشین رو جا به جا کردم که بشورم که یهو داداش بزرگه سر رسید و ماشین رو گرفت برد کارواش ❤

 

منم رفتم یه دوش حسابی گرفتم و نشستم یکم درس خوندم...

 

خدایا یعنی میشه بالاخره من شاخ این غول رو بشکونم؟!

 

واسه فردا که شب یلداست خیلی دلم می خواست برای آقای دکتر یه چیزی درست کنم ببرم.... طفلی تنهان خب.... پارسال براشون کیک و دسر برده بودم.... ولی امسال شرایط نبود چیزی درست کنم..... دلم هست....

 

شب داداش کوچیکه و خانومش اومدن یکم پیش مون نشستن و رفتن...

 

فردا شب ان شاءالله خونواده دور هم هستیم....

 

الهی که شب قشنگی براتون باشه 💐

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۰)

سلام عزیز دلم

ممنون که مارو شریک لحظه هات میکنی. 

الهی همیشه دلت شاد باشه.. غصه و غم ازت دور باشه. 

شب یلدات هم مبارک عزیزم😘😘😘😘

پاسخ:
سلام رفیق جان
الهییی... قربونت برم
یه دنیا ممنونم ازت 😍❤😙

آخ آخ اینکه آرایش می کنی و برنامه بهم می ریزه از صد تا فحش بدتره 

هدیه؟ مرسی که زود زود می نویسی نمی دونی چه ذوقی کروم دیدم نوشتی

پاسخ:
شدیدا قبول دارم 😤 خیلی زور داره.....
جوووون دلم، قربون ذوقت بشم من 😍

یلدا خوش بگذره هدیه جون.طفلی آقای دکتر که تنهان.

پاسخ:
ممنونم ژاله ی عزیزم
اوهوم.....

سلام

هدیه جان اگر نظرت دیگه منفی نیست چرا اعلامش نمی کنی

البته فضولی نشه باور کن از سر خیرخواهی گفتم

 

راستی اون قسمت آرایشم حروم نشه خیلی بامزه بود

راست میگی آدم وقتی آرایش می کنه و بعد می بینه اون موقعیت به هم خورده از لوازم آرایشی که مصرف کرده، وقتی که گذاشته و ... لجش می گیره و دوست داره به جاش یه کار دیگه بکنه

خیلی با نمک بود

 

در رابطه با درس

اولش خودتو مجبور کن

شده حتی روزی 20 دقیقه

بعد کم کم زیادش کن

یه دو سه هفته خودتو مجبور کنی بهش عادت می کنی

غول خاصی هم نیست

همونجوری که میلیونها آدم تونستن شما هم می تونی

 

البته اگر من درست متوجه شده باشم و منظورت از شاخ غول همون درس خوندن باشه
 

پاسخ:
سلام سارینا جان
اعلام نمی کنم چون نه از بابت خودم مطمئنم و نه از بابت آقای دکتر....
مرسی از لطفت 😁 آره واقعا، وقت میذاری خیلی تمیز آرایش می کنی و آماده که میشی برنامه ت بهم می خوره.... خیلی زور داره خدایی 😤
ایده ی جالبی بود، امتحانش می کنم.....
بله درست متوجه شدید عزیزم، منظورم دقیقا درس خوندن بود.... نمی دونم چرا با اینکه خیلی دوست دارم از پسش بربیام و بشینم سر درسم اما هی میخوام به تاخیر بندازمش 😩

وااای از دست تو هدیه؟؟🤨یعنی دیگه آهنگ نداشتی اینا چیه دختر خوب گوش میدی؟هرچی غمه یاد آدم میاد😢😢

دقت کردی ایموجیم راه افتاد؟هورااا✌😉

ببخشید عزیزم مسافرت بودم نشد که برات کامنت بگذارم🤦‍♀️

هدیه از وقتی که بنزین گرون شده شوهر من با شوهر خواهرم که توی یک شرکت کار میکنن و کارشون بگی نگی به هم مرتبطه پاشونو کردن تو یک کفش و میگن از ایران بریم و مهاجرت کنیم😒 میگه من هرچی پس انداز کردم با این گرونیا هیچی برامون نمیمونه و آدم نمیتونه برای زندگیش برنامه ریزی کنه😐 البته راستم میگه بیچاره اما خب من همش بهش میگم نه دیگه اینقد سرررریع اما گوشش بدهکار نیست😤 بهش میگم دلوین کوچیکه میگه بهترررررر از همون اول با فرهنگ اونجا آشنا میشه دیگه اذیت نمیشه😴

اما بازم باهم رفتیم همون کشور این چند وقت و میشه گفت جای خوبیه و موقعیت پیشرفت داره اما بیشتر از همه دلم برای مامانم میسوزه که یهو من و خواهرم بریم و مامانم حسابی تنها میشه با یه خواهرم که همش سرش تو کار خودشه و یه داداش با زن داداشم و اون همه ادا و اطوارش😭😭

واقعا نمیدونم چیکار کنم؟ اما از زندگی اونور از یه جهاتی خیالم راحته بیشتر دلم پیش مامانه💔

راستی عزیزم حالا که از گاردت نسبت به آقای دکتر کم کردی اجازه بده من برم طرف ایشون و حسابی ازشووون حمایت کنم نظرت چیه؟؟!!🤣🤣😀😂

یلداتون مبارک من مطمئنم یلدای سال دیگه به تموم آرزوهااات رسیدی😍😘❤

 

پاسخ:
بخدا آهنگا خودشون اومدن 😣 منم انگار منتظر بودم یه چیزی بغضم رو بشکنه، دیگه آهنگ رو عوضش هم نکردم....
آره عزیزدلم، هووووراااااا 😍
خواهش می کنم، این چه حرفیه....
الهیییی.... پس روزای هیجان انگیزی رو گذروندی... ان شاءالله به سلامتی....
خیلی ها به فکر مهاجرت افتادن سپیده جان، واسه همین درک می کنم نظر همسرت رو و خب بهشونم حق میدن.. اینجا همه چی روو هواست! واقعا نمیشه به آینده ی خیالی امید داشت و براش برنامه ریزی و سرمایه گذاری کرد
چی بگم... شما هم حق داری... کاملا می فهمم، مشکل خیلی از ما همین وابستگی عاطفی هست.... که به نظرم اونم قابل درکه
خدا مامانتو برات حفظ کنه ❤
کاش میشد ایشون رو هم با خودتون ببرید....
من اینجور وقتا میگم کاش همه ی خونواده با هم مهاجرت کنیم 🙄
در نهایت دعا می کنم هر چی که خیرتون هست همون بشه ❤
اِی رفیق ِ ناقلا 😂 چه زود منو فروختی 😂
ای جاااان، چه جمله ی قشنگ و هیجان انگیزی 😍 ممنونم قربونت برم ❤😙

هدیه الان اینجا ساعت یه ربع به نه هست. من تک و تنها نشستم توی تختم و آه میکشم و هرازگاهی هم اشکام میاد. من اصلا یادم نبود شب یلداس امروز... لعنت به این واتس اپ... امروز شنبه مجبور بودم تا چهار کار کنم. یکی اومد محل کارم، یکی که اهل همینجاست و تو ساختمون محل کار من کار میکنه. نمیدونم از کجا سرصحبت رو باز کرد، یه هو دیدم همینطور اشکاش ریخت.... گفت که با ٤٥ سال سن هنوز تنهاست و بچه هم نداره و... کاملا احساس پوچیش رو میفهمیدم. بعد گفت تو این شهر تنهاست و خانواده اش ٤٠٠ کیلومتر دورترن و کریسمس تنهاست. با خودم فک کردم من چی بگم؟! معذرت خواست که چرا جلوی من نتونسته خودش رو نکه داره... دلداریش دادم در حالیکه دل خودم خونه... فک کردم امروز خانواده ام زنگ میزنن، نزدن... خسته شدم انقدر همه اش من زنگ زدم... تصمیم گرفتم به هیچکس زنگ نزنم، ببینم کی دل بقیه واسه من تنگ میشه؟! تنهایی خیلی مزخرفه هدیه، سعی کن با یه ادم درست خانواده تشکیل بدی... یه زمانی واقعًا خیلی دیر میشه، یه زمانی که حسرت گذشته رو میخوری... امشب یه جورایی تمام خاطراتم دارن جلوی چشمم رژه میرن...همیشه فک میکنم من اگر با یه ادم درست ازدواج کرده بودم چقدر سرنوشتم متفاوت بود الان... خودم رو که مقایسه میکنم از خیلی ها سرترم ولی... خوشبخت نیستم... تو زندگیم خیلی تلاش کردم، رشته سخت، کار خوب... تا اون نقطه مزخرف ازدواج که همه زحمتهام رو به باد داد...متمم عین اون خانومه تو وبلاگ تو منفجر شدم... دوست دارم بهت بکم واسه تو که هنوز دیر نشده، تنها نمون. 

پاسخ:
الهی بگردم.......
الهی قربون دلت و تنهاییت بشم.....
بهار هر کدوم از ما به یه نوعی تنهاییم.. حتی منی که کنار خونواده م هستم هم خیلی وقتا تنهام... ولی خب شکل تنهایی مون فرق می کنه
اینجا معمولا برف نمیاد، فقط توو سرما توو ارتفاعات برف هست.... پارسال همه رفتن برف بازی توو ارتفاعات اما منی که عاشق برف و زمستونم نرفتم! چرا؟! چون هیشکی نبود منو ببره!!
اگه به بابا یا داداشا می گفتم می بردن ها.... ولی اونی که خودت درخواست کنی بهم مزه نمیده.....
از پارسال تا الان دلم به اون برف هست....
یا همین جمعه که دلم شدید جنگل می خواست اما بازم.......
می بینی بهار؟؟
واسه همین خیلی خوب درکت می کنم
تازه می دونم شرایط تو چقدررررر سخت تر هست و تنهاییت بزرگ تر
چرا فکر می کنی با یه ازدواج ناموفق خوشبختیت تموم شده و به بن بست رسیده؟!
ازدواج هم یه بخشی از زندگیه اما همه ی زندگی نیست... حتی داشتن فرزند....
قبول دارم، اینکه یه شریک خوب کنارت باشه تا بتونی لحظه هات رو باهاش زندگی کنی بی نهایت قشنگه....
واسه تو هم دیر نشده.....
از صمیم قلبم دعا می کنم یه آدم درست و مناسب و فهمیده و عالی سر راهت قرار بگیره تا کنارش تمام تنهایی ها و دلتنگی هات رنگ ببازن ❤
  • مری مریا
  • سلااااام به روی ماه نازنین خودم😍

    خوبی؟؟

    عه آرایشت حیف و میل شد که🤨😖

    جان جان جان، اصن اگه من بودم کچل خانم رو جای ناهار یه لقمه میکردم😎

    بعضی وقتا یه محبت کوچولو از یه غریبه انقد به دلت میشینه، انقدر دلگرمت میکنه که دنیا برات جای قشنگ تری میشه. این چای و نسکافه همون محبته. خستگی رو میشوره میبره😍خدا حفظ کنه آدمای دل گرم کن رو💕

    شما خوبی... خیلی خوبی...فقط من میدونم قلب مهربونت چقققدر خوبه😭😘 بخاطر همین خدا هواتو داره. آدمای درست سر راهت قرار میده.

    اووووم منم پارسال دلم کریسمس میخواست، انگار سرد شدم😟

    پاسخ:
    سلام زیبای من 😍
    خوبم مری، شکر
    دقیقا 😭 انقدرررر واسم زور داشت که نگووو
    آخ آخ 😍 خدا همه ی کوچولوها رو حفظ کنه که عشق و امیدن ❤
    شدیدا باهات موافقم مری جانم.. همین محبت های به ظاهر ساده همچین می شینه درست وسط قلبت که اصلا همه ی وجودت غرق خوشی و لذت میشه... خدا حفظ شون کنه 💗
    وااای دختر، چرا انقدر شرمنده م می کنی خب 🙈 شما خودت از بس قلب و روحت پاک و بزرگه که همه رو مثل خودت می بینی 😙
    ای جاااانم، دورت بگردم...
    عزییییییزم..... ای کاش پیش هم بودیم دوتایی درخت کریسمس درست می کردیم حالشو می بردیم 😍 من هنوز درخت کریسمس درست نکردم، تنهایی حال نمیده 😓

    هدیه عزیزم سلام ووووی اون قسمت حروم نشدن آریش منو کشت :)). خداییش خییییلی آدم حرصش میگیره . ترانه ی مادر... من با شنیدن هر چیزی از مادر بغض میکنم. حتما موفق میشی عزیز مهربونم . شکستن شاخ غول برای هدیه عزیز ما اصلا کاری نیست :* هدیه جونم مثل همیشه دعا میکنم خدا بهترین ها رو به زندگیت هدیه کنه مواظب خودت باش فرشته مهربونم :*

    پاسخ:
    سلام باران جانم
    والا راست میگم 😅 خیییییلی.... انقدررر واسم زور داشت که آرایشم حروم شد 😒
    الهی من قربون بغضت بشم.... خدا رفتگان عزیزت رو بیامرزه و روحشون شاد باشه 🌷
    ای جاااان، ممنونم بابت دلگرمیت 😙
    بی نهایت ازت ممنونم باران عزیزم، الهی که هزاران برابرش سهم شما باشه ❤ شما هم خییییلی مواظب خودت باش 😙

    آخ ازون وقتی که آهنگا ریسه میشن پشت هم که دق بدن آدمو !

    آخ از آرایش کردن و بیرون نرفتن :))) باز خوبه من فقط ضدآفتاب میزنم انقد حرصم میگیره ، تو ک آرایش داشتی چقد حرص خوردی دختر :))))))

     

    عزیزمممم یلدات شاد و رنگی رنگی بوده باشه انشالا

    خونوادتون گرم و شاد ، دورهم همیشه انشالا

    پاسخ:
    اووووووف..... ولی خوبیش این بود که بغضم ترکید و سبک شدم یکم... خوبه که باز همین گریه رو داریم....
    آخ آخ 😣 یعنی نشستم خوشگل و تمیز آرایش کردم و بعد یهو کنسل شد 😭 آخ زور داشت که نگووو
    ممنونم مهربون
    ان شاءالله، ان شاءالله برای همه

    فدای نی نی بشم که با صدای دلنواز عمه جونش واکنش نشون میده و ذوق میکنه 

    گویا آرایش خیلی زور داره درک میکنم کاملا 

    هدیه من این روزا حالم درست نیست وگرنه کامنت در مورد هر خط نوشته ت مینوشتم ولی بدونی به یادتم و دوستت دارم 

    میگم برات ولی التماس دعا دارم خیلی 

    پاسخ:
    خدا نکنه عزیزدلم، الهی که همیشه سلامت باشی
    خییییلی....
    چرا پیام ندادی بهم؟؟؟ تعارف می کنی؟!
    هر موقع دلت خواست پیام بده حرف بزنیم
    منم دوستت دارم
    چشم، حتما
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی