شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

اینا حرفای منه، نمیگم جلو همه

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۰۸ ب.ظ

 

 

شنبه ۶ صبح بیدار شدم، صبحونه خوردم و آماده شدم که برم کلاس.... رفتم توو پارکینگ و موقعی که داشتم ماشین رو می آوردم بیرون سپرش رو مالوندم به در پارکینگ 😩

 

پیاده شدم تا اثر هنریم رو ببینم که مامان هم سر رسید.... با یه دستمال اون قسمت رو پاک کرد و گفت هیچی نشده، برو.....

 

ولی من یهو از این روو به اون روو شدم..... چیز مهمی نشده بودااا ولی یه غم گنده نشست روو قلبم.....

 

رفتم سر کلاس و دیدم اصلا تمرکز ندارم.. نمی تونستم به درس گوش بدم..... به داداش کوچیکه پیام دادم و جریان رو گفتم.... گفت فدای سرت، نگران نباش، درستش می کنم.....

 

بعد دیدم دلم داره می ترکه... می دونستم آقای دکتر تازه از سفر کاری شون برگشتن خونه.... به بهونه ی اینکه ببینم رسیدن یا نه بهشون پیام دادم.... جریان رو هم براشون تعریف کردم.....

 

هیچی دیگه، با چند تا جمله و خاطره منو خندوندن و من برگشتم به درس و مشقم 😁

 

ظهر که برگشتم خونه داداش کوچیکه توو پارکینگ منتظرم بود.... برگشت گفت کجای ماشینه؟!

 

وقتی نشونش دادم زد زیر خنده 😐 گفت همین؟! اون جوری که تو گفتی من فکر کردم نصف ماشینت رفته 😅

 

برام پولیش زد و درست شد 🙃 یعنی اون همه حرص و جوش و غصه خوردنم الکی بود 😥

 

بعد از ظهر رفتم کلینیک.... مراجعه کننده که رفت آقای دکتر رفتن مرکز استان واسه کاری و منم اومدم خونه......

 

کم کم داداشا و خانوماشون و نی نی هم اومدن.... جو یکم به خاطر زن داداش کوچیکه سنگین بود 😔 هر چقدر سعی کردم یخش آب شه و یکم حال و هواش عوض شه نشد..... بعد از شام هم زود رفت خونه ی باباش......

 

ولی زن داداش بزرگه و نی نی تا آخرش پیش مون بودن و کلی با نی نی رقصیدم و بازی کردم ❤

 

شب دیگه از خستگی بیهوش شدم....

 

یکشنبه بعد از ظهر رفتم باشگاه و بعد هم کلینیک.....

 

اون روز آقای دکتر یه شهر دیگه بودن و طبق معمول یکشنبه ها کارشون تا آخر شب طول می کشید......

 

یه ساعت که گذشت دیدم زنگ واحد رو زدن... از چشمی نگاه کردم ولی شک داشتم! در رو باز کردم و با آقای دکتر روبرو شدم!

 

با تعجب گفتم شما اینجا چیکار می کنید؟!

 

گفتن زودتر تعطیل کردم اومدم!

 

یه نیم ساعتی خودشونو سرگرم کردن و بعد یهو ازم خواستن حرف بزنم 😓 وااای یعنی نگم براتون..... لعنتی انقدر خوب منو بلدن که یه جورایی نمیشد مقاومت کنم.....

 

اینو هم بگم نیم ساعت هم من خودم رو به در و دیوار زدم تا زبونم وا بشه 😥

 

تهشم صادقانه بهشون گفتم که دیگه مثل قبل نسبت بهشون سرد و بی تفاوت نیستم و کلی حرف دیگه......

 

ولی خب کماکان به زمان نیاز دارم..... اول باید چند تا چیز رو در مورد خودم حل کنم تا بعد ببینم تصمیمم چی خواهد بود؟!

 

دوشنبه هم به کلاس و سر کار گذشت.... شبش هم رفتیم خونه ی یکی از آشناها و بعدشم خونه ی عمه بزرگه......

 

سه شنبه داداش بزرگه اینا واسه ناهار پیش مون بودن‌‌‌‌‌...

 

مربی هم مرکز استان جلسه داشت، واسه همین رفتم دنبال بچه ها و رفتیم سالن..... وسطای تمرین بودیم که مربی هم رسید...‌.

 

احتمالا برای هفته ی بعد باید بریم هیات استان برای گزارش عملکرد ۹ ماهه ی اول سال 😩 

 

اومدم خونه آماده شدم رفتم کلینیک...... آقای دکتر برام حلوای مخصوصِ خودشون درست کرده بودن 😋 

 

ان شاءالله برای عید میخوان طراح داخلی بیارن و به کلینیک برسن.... چیزایی که بهم نشون دادن خیلی خوشگل بود، تا ببینیم توو عمل چی از آب درمیاد!

 

امروز چهارشنبه، ظهر که از کلاس برگشتم، تا در واحد رو باز کردم و گفتم سلااام.... یهو دیدم یک عدد نی نی از خواب پرید 😍😅 اصلا حواسم نبود که چهارشنبه ها نی نی پیش مامان هست... مامان می گفت تازه خوابش برده بود که با صدای من بیدار شد 🙈

 

صدام بلند نبودااااا.... کلا با صدای باباش و من هر جا باشه عکس العمل نشون میده 😍

 

هیچی دیگه، کوآلای عمه اومد بغلم و با هم بازی کردیم و بهش ناهار دادم تا مامانش اومد...... دور هم ناهار خوردیم و اونا که رفتن واحد خودشون، منم پریدم دوش گرفتم.... بعدشم آماده شدم اومدم کلینیک.....

 

پستم رو ثبت کنم و ببینم می تونم همت کنم برم چای درست کنم خودمو به چای و بیسکوییت دعوت کنم یا نه؟! 😁 دوستان حتما در جریانن که همت من چقدرررر بلنده!! 😎

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۳۴)

وای هدیه جون آقای دکتر حتما غش کردن از خوشحالی.

عزیزم نی نی حساس.❤

پاسخ:
دقیقا 😅 باورشون نمیشد......
😍😙

گفتی چای و بیسکوییت یاد اون موقع افتادم که تلویزیون چوبین رو نشون می داد. ما با برنامه کودک ساعت ۵ همیشه چای و بیسکوییت می خوردیم.

 

خوب کردی حرفت رو به آقای دکتر زدی. برات بهترینها رو می خوام عزبزمممممم

پاسخ:
ای جاااااانم، چه خاطره ی قشنگ و بامزه ای 😍 ولی خدایی خیلی دل داشتید چون چوبین برای من با همه ی هیجان انگیز بودنش، ولی ترسناکم بود 😓
قربونت برم، ممنونم مهربون

خدارو شکر که مورد ماشین مهم نبوده عزیزم اگرم بود فدای سرت سلامت و شاد باشی همیشه این چیزا حل شدنیه عزیزم،خوب کردی حرف واقعی و حس واقعیتو بهشون گفتی عزیزم ❤به به نوش جونت هدیه جونم منم عاشق چای و بیسکوییتم ولی جو گیر میشم زیاد میخورم دیگه بحث وزن و اینا دیگه خودت میدونی😁😉ترجیح میدم نخورم به سختی البته😐🙃ولی نووووش جونت باشه عزیزم❤😘

پاسخ:
آره واقعا خدا رو شکر....
نمی دونم به خاطر صداش بود یا چی، ولی بدجوری بهم ریخته بودم... خیلی بده که اینجور وقتا خودمو می بازم
ممنونم از دلگرمیت
اوهوم خوب شد... ولی می دونی چیه صنم جان؟ نگران اینم هستم که یه موقع پشیمون نشم! چون کماکان تردید دارم
الهیییی 😅 خدایی کنار چای شیرینی جات خیلی می چسبه... کار خوبی می کنی، چون فقط لذتش همون لحظه ست، بعدش عذاب وجدان آدمو می کشه 😐
قربونت برم ❤😙

تو هم که مثه من یه چی میشه دلو جیگرت رو‌میخوری 

آخر این استرس ها پیرمون میکنه.

خوب کاری کردی حرفت رو زدی ایشون هم تلاشش و صبرش رو بیشتر میکنه و به جاهای خوب و خوشگل میرسید ان شالله.

برات خوشبختی آرزو میکنم عزیزم😍

پاسخ:
آره فاطمه... همچین استرسی میشم و خودمو می خورم..... خیلی بده، خییییلی...
از اینکه حرفمو زدم راضی ام... ولی خب کماکان تردید دارم... شاید رفتار ایشون از این به بعد کمکم کنه برای گرفتن تصمیم قطعی
ممنونم فاطمه جانم 😍😙

وااااااای هدیه.... آفرین به تو دختر... بعضی مردها تا زمان به دست آوردن یه دختر خودشون رو میزنن به آب و آتیش و هدفشون فقط گرفتن بله هست، بعدش که گرفتن بله رو سرد میشن. ولی  مرد های واقعی تازه بعد گرفتن بله با احساس بیشتر إبراز علاقه میکنن. امیدوارم دکتر از دسته دوم باشه. تو هم دیروز و امروز نبوده که شناختیش، الان بالای یه ساله، پس عجولانه نیست احساست بهش. امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد. هدیه از بودن این نی نی لذا ببر ها... من دختر خواهرم که به دنیا اومد این خراب شده بودم، هنوز هم حسرت نبودن کنارش تو دلمه. خواهرم دفتری رو که قبل به دنیا اومدنش براش نوشته بودیم همه اعضای خانواده بعد چهار سال داد دستم. زار زار زدم زیر گریه، گفت چته دیوونه. گفتم من تمام لحظه هایی رو که میتونستم کنارش باشم از دست دادم... خیلی غم بزرگیه..

پاسخ:
باهات موافقم بهار
همسر سابقم جزو دسته ی اول بود... خودشو کشت ازم بله بگیره ولی بعدش.....
رفتار آقای دکتر از این به بعد شاید کمکم کنه تا منم از شک و تردید بیام بیرون چون در حال حاضر نه از بابت خودم مطمئنم و نه از بابت ایشون
دقیقا همینطوره.. احساس الانم از اول نبوده بلکه به تدریج شکل گرفته... ممنونم ازت
الهییی بگردم.....
می فهمم بهار، خیلی سخته.....
تو خیلی صبوری... اینو جدی میگم... هم صبوری و هم مقاوم
از اینکه می بینم چه دختر محکم و با اراده ای هستی کیف می کنم..... شرایط تو انقدر سخته که من یکی هر جوری فکر می کنم می بینم نمی تونستم تحمل کنم
خیلی خیلی قدر خودتو بدون و برو دنبال رویاهات 😍 مطمئنم بهترین ها در انتظارته ❤😙

سلام

 

فقط بگم بسییییییییییییییییییییییییییی شاد شدم از تصمیمت

 

امیدوارم آقای دکتر قدر بدوننننننننننننننننننننننننننن

 

ندونستن خبرم کن جریان شل و پل  اجراشود   خخخخخخخ

پاسخ:
سلام عزیزم
ای جااااان.....
البته که هنوز تصمیمی نگرفتم روشنک جان، فقط بهشون گفتم که احساسم تغییر کرده......
ولی خیلی تردید دارم، همش میگم کاش از گفتنش پشیمون نشم!
عزییییییییزم 😂

سلام هدیه جان

همیشه گفتگو معجزه می کنه

آدم نباید سکوت کنه وقتی که لازمه حرف بزنه

چقدر احساس راحتی کردم وقتی دیدم حرفتو زدی

به نظر من شما از اولم نسبت به دکتر بی تفاوت نبودی ولی به هرحال شما یه تجربه بد داشتی و حق داشتی و هنوزم حق داری که بترسی از افراد جدید و از شروع یه چالش دیگه

 

ولی خوب زندگی مشترک همیشه یه درصدیش ریسکه

یعنی شاید هیچوقت نتونی کامل مطمئن بشی که طرف، ایده ال هست یا نه، یه چیزایی بعد ازدواج نمود پیدا می کنه

پس خیلی هم نمیشه وسواس به خرج داد

 

برات آرزوی آرامش و خوشبختی می کنم

 

راستش خواهرم افتاده توی پروسه طلاق واین روزها خودم و خانوادم حال چندان خوبی نداریم و بهت حق میدم که وقتی این حس بد رو خودت وخانوادت تجربه کردید نخوای با عجله تصمیم بگیری

 

امیدوارم دیگه هیچوقت این حس رو خودت و اطرافیانت تجربه نکنید

پاسخ:
سلام گلم
همینطوره
هنوزم یه سری چیزا هست که دلم میخواد درباره ش باهاشون گفتگو کنم اما به خاطر شرایط سخت کاری شون فعلا هی ملاحظه می کنم
نمی دونم چرا وقتی میگم از اول حسی نداشتم باورش سخته..... ولی خب روزی که براشون اعتراف کردم احساسم تغییر کرده حتی خود آقای دکتر هم گفتن که می دونستن من بهشون علاقه و احساسی ندارم... میخوام بگم چیزی نبود که بخوام پنهونش کنم، واضح بود و آقای دکتر هم اینو می دونستن
بله، به خاطر شرایطی که تجربه کردم هنوزم شک و تردید باهام هست و یه ترسی توو دلمه
حالا ما که از ازدواج حرفی نزدیم.. یعنی ایشون یه جمله اشاره کردن اما من واگذار کردم به آینده... چون الان بابتش مطمئن نیستم
ممنونم سارینا جان
الهیییی.... برای خواهرت و شما خیلی ناراحت شدم چون می دونم چه پروسه ی نفس گیر و اعصاب خوردکنی هست 😔
آره واقعا حس بدیه....
آمین.. الهی که هیشکی تجربه ش نکنه

خیلی خوبه که تونستی احساست رو بیان کنی😍 و از این به بعد باید بیشتر تلاش کنین تا بتونین تردید ها رو از هم دور کنین تا بتونین یه تصمیم درست بگیرید😘

ای جااان نی نی رو قربووون🥰 کلا نی نی ها با همه کوچولوییشون اما قلق دارن که به همه قلقاشون رو میفهمونن ناقلاهاااا❤💚 مثلا دلوین این مدت که ما مسافرت بودیم باورت میشه اینقد باهامون همکاری کرد که من اصلا یادم رفته بود دخترم کولیک دارره🤔 بعد شوهرم میگفت ببین این بچه هم داره رضایتش رو اعلام میکنه که مهاجرت کنیم منم میگفتم نخیرشم دلوین دیگه داره میره تو شش ماه و کولیک دیگه تموووم میشه😜 اما جدی جدی برگشتیم باااز هی بی تابی و اذیت میکرررد🙄😏😍

خب صدامو صاف کنم چون میخوام از همین تریبببون اعلام کنم که دوستااان بشتابید که خبرهاااای خوشی برای هدیه جونی در راااه است😍💞💋

پاسخ:
می دونی سپیده؟ من جزو آدمایی هستم که به زحمت احساس شون رو بروز میدن ولی انگار دارم تغییر می کنم و این خوبه.... اینکه بتونی احساست رو ابراز کنی به آدم حس آرامش میده، حالا نسبت به هر چی و هر کی
همینطوره 😙
خدا همه ی نی نی ها رو حفظ کنه ❤ آره واقعا...
ای جاااااان 😍 قربون دلوین ِ خوش ذوق و خوش مسافرتم برم آخه 😙 پس چقدر بهش خوش گذشت و خدا رو شکر چقدرم همکاریش خوب بود
عزییییییزم.... خب عشق ِ خاله بازم دلش مسافرت میخواد 😍😂
امیدوارم کولیکش کامل خوب بشه چون می فهمم هم خودش و هم شما چقدر اذیت میشید
نااااازی 😅
من فدای این همه انرژی مثبتت بشم ❤😙🌺

هدیه.. هدیه.. با خوندن پستت یه لبخند آروم رو لبام نشست... 

آقااااا خوشحااال شدممم...

امیدوارم جونه های عشق و اعتماد یکی یکی،، قلبتو سبز کنن و بعدش به دریایی از آرامشو امید وصل بشی که توش آرزوهاتو برآورده کنی...

پاسخ:
عزیییییییزم 😍 چقدر بهم محبت داری....
من قربون خوشحالیت
ممنونم عزیزدلم ❤ هزاران برابرش عشق و آرامش برای شما آرزو دارم

غقط میتونم بگم دیش دیرین دیزین ماشالاااااا دیش دیرین دیرین ماشالاااااا

خیلی خوب کاری کردی هدیه ب خودت و دنیای خودت زمان دادی و ب دکتر هم گفتی

امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری ، مطمئن م بهترین برات پیش میاد ⁦

❤️⁩

 

دیش دیرین دیرین ماشالاااااا

پاسخ:
واااای از دست شما 😅
آره عزیزم، زمان دادم... ولی راستش اون ته ته های وجودم نگرانم که نکنه پشیمون بشم 😓
ممنونم قشنگم ❤
اِی خداااا 😅 شیطون ِ دوست داشتنیم 😙

هدیه مردمممممممم از ذوقققققق!

فک کنم ذوق ماها از دکتر بیشتر باشه خخخخخخخ

پاسخ:
دورت بگردم.... الهی که همیشه سلامت باشی
عزیییییییزم 😅😍

اقای دکتر اگر بدونن اینهمه طرفدار اینجا داره هااا کلی خوشحال میشه

نی نی رو فشار بده بعد بخورش

پاسخ:
آره واقعا.... اعتراف می کنم گاهی بهشون حسودیم میشه 🙃
ای جااااان 😍
  • مری مریا
  • سلام زیبای من، خوبی عزیزدل؟ 

    یعنی اگه بگم قد آقای دکتر ذوق کردم دروغ نگفتم که🙈😍

    جان جان، الهی که تو این تصمیم و احساس خدا بهترینا رو گذاشته باشه. الهی آمیییین♥️💚فداسرت هدیه قضا بلا بوده برطرف شده. خداروشکر یه زدگی کوچولو بود.

    ای جانم کوالا جونم😇💕 خدای من به صداتون واکنش میده؟ جوجه باهوشم. هزار ماشالا.

    پاسخ:
    سلام مری مریای من، خوبم شکر
    ای جاااان، من قربون ذوقت بشم خب 😍😙
    یه دنیا ممنونم.... راستش خوبه که احساسم رو بروز دادم، یه جور تخلیه ی روانی بود اما از اون طرف..... امان از این تردید......
    ممنونم بابت دلگرمیت 💗
    آره مری... هر جا و توو هر موقعیتی باشه کافیه صدامون رو بشنوه 😍 چقدر نی نی ها با محبتن 😍 خدا حفظ شون کنه
    فدات بشم

    به به خوشبحال آقای دکتر شده... خوش خوشان و سرخوش راهی خونه شده

    الهی که بهترینها برات رقم بخوره دختر

     

    پاسخ:
    اصلا باورشون نمیشد..... آره سمانه جان، خییییییلی خوشحال شدن
    ممنونم مهربون جان

    انشالا همیشه شاد باشی و روزت پر از برنامه های مفید باشه

    پاسخ:
    ممنونم محدثه جان، الهی که هزار برابرش سهم شما باشه

    به آقای دکتر اینا رو گفتید در حد بوس و بغل هم انجام دادید،من نمیگم بده ها خب فیلم زیاد دیدید با دکتر، این چیزا امیدوارم تو ایران حل شه،فقط کنجکاویه؟

    پاسخ:
    اولا که چه کنجکاوی ِ زشتی
    بعدشم اینکه اگه از نظرتون بد نیست خودتون برید دنبالش، اینجوری توو زندگی و روابط بقیه هم سرک نمی کشید

    هدیه جان مردم از ذوق

    همیشه احساسم میگفت، احساسی از طرف شماست ولی به خودم اجازه ندادم چیزی بگم. امیدوارم هر چی خیرتونه بشه

    پاسخ:
    خدا نکنه... الهی که همیشه سلامت باشید
    احساسم به تدریج تغییر کرد..
    منم امیدوارم، ممنونم زهرا جانم

    سلام عزیز دلم...

    هدیه جان جلو کسی نگو ولی به ما بگو...قند تو دلم آب شد که...

    خیلی خیلی خوشحالم که داری این سد رو میشکنی و به خودت اجازه بروز احساسات و صحبت کردن میدی

    پاسخ:
    سلام اِمل جان
    الهییی... خیلی ها خیلی چیزا در موردم نمی دونن اما شما می دونید 😉 اینجا و شما، سنگ صبور و گوش شنوای منید ❤
    ممنونم عزیزم
    بروز احساسات و درباره ش حرف زدن برام پدیده ی غریبیه ولی در عین حال شیرینه.....

    نه عزیزمممم پشیمون نمیشی

    ب خودت و فرصتهای زندگیت زمان دادی برای انتخاب بهتر

    مطمئن باش پشیمون نمیشی ⁦❤️⁩

     

    بازم دیش دیرین دیرین ماشالاااااا دیش دیرین دیرین ماشالاااااا

    پاسخ:
    آخی... ممنونم ازت بابت دلگرمی و انرژی مثبتت 😍
    😅
    قربون مهربونیت
  • مامان رونیا رویسا
  • سلام عزیزم 

    خیلی خوشحالم هدیه جون

    نه اینکه بگم بابت آقای دکتر، نه

    اول اینکه اون یخه احساساتت ی کوچولو آب شده 

    دوم اینکه تونستی ابرازش کنی اون قطره های چکیده رو

    خدا رو هزار مرتبه شکر 

    برات آرزو می کنم لحظه های شیرینی پیش روت باشه

    .. 

    مگه میشه تردید نداشت 

    خیلیم خوبه

    باعث میشه بهتر فک کنی و چشمت رو باز کنی

    ولیییی 

    نگران نباش 

    تو الان ی هدیه ی سرد و گرم چشیده ای

    عجله ای هم ک ندارید 

    پس بازم آروم آروم و عاقلانه جلو برید 

    بوس بوست 

    با ناخن کاشته کامنت میدم سختمه 

    خخححح

    پاسخ:
    سلام فدات شم
    الهیییی... آره واقعا... پیش خودم فکر می کردم دیگه تا همیشه یخ می مونم و قراره عین یه تیکه سنگ، خشک و بی روح زندگی کنم...
    ممنونم عزیزدلم
    همینطوره، قبول دارم... مدام دارم فکر می کنم و سبک سنگین می کنم
    خدا رو شکر عجله ای در کار نیست و این حجم صبوری ِ ایشون خیلی کمک حالم بوده و هست
    ❤😙
    من قربون اون ناخنای کاشته ت بشم 😍 مبارکه 😙 آخ که چقدر دوست دارم ولی می دونم از بس به در و دیوار می کوبونم خودمو ناخنا ساقط میشن 😅
  • توت فرنگی شکلاتی
  • سلام هدیه جون من خلیییییییییی خوشحال شدمممم راستش چون این احساسی ک بیان کردی به تدریج ب وجود اومده و هنوز تردید داری ب نظرم خیلی خوبه چون نشون میده از روی احساس نیست حداقل صد در صد از احساس نیست و با عقل هم داره سنجیده میشه پس برات بهتریناااااا رو ارزو میکنم ان شاالله اخرش چیزی بشه ک لبخند شادی و رضایت روی لبات بیادددد بووووووس

    پاسخ:
    سلام دوستم
    من قربون خوشحالی و بزرگی روح تون بشم آخه
    همینطوره.. از اول احساسی نبوده و به تدریج شکل گرفته... مدام دارم توو ذهنم سبک سنگینش می کنم و جوانب رو می سنجم
    و خب مهم تر اینکه من هنوز زمان لازم دارم و باید یه سری چیزا رو توو خودم حل کنم
    ان شاءالله
    ممنونم مهربون جان 😙

    هدیه عزیز و مهربونم سلام

    با خوندن این پستت کلی خوشحال شدم و ذوق کردم. چقدر هم کار خوبی کردی که احساتت رو بیان کردی.

    آقای دکتر باید فرد خیلی خوشبخت و با سعادتی باشن که عزیزدلی مثل هدیه مهربون ما رو داشته باشن. 

     

    قربونت بشم ماشین فدای سرت . برای این چیزها خودت رو اذیت نکن  خدا رو شکر که هیچ خرابی هم پیش نیومده بود 

     

    ای جااانم دلم ضعف رفت برای کوالای عمه. خدا حفظش کنه این فرشته ی گوچولو رو

    هدیه جونمالهی همیشه کنار عزیزانت سلامت و خندون باشی فرشته ی مهربونم :*

     

    پاسخ:
    سلام باران ِ زیبای من
    من قربون ذوقت بشم.... با همه ی نگرانیم بابت اینکه ممکنه پشیمون شم و با همه ی تردیدم، اما خودمم خوشحالم چون انگار تونستم خودمو رها کنم و یخم رو بشکونم
    ای جاااان، منو شرمنده می کنی عزیزدلم...
    خونواده هم همینو میگن، هزار بار گفتن فدای سرت اما من شاید به خاطر ترسی که از گذشته باهامه خیلی خیلی حساسم و به خودم سخت می گیرم
    آمین، ممنونم باران جانم... خدا همه ی کوچولوها رو حفظ کنه
    قربون شما برم من 😙 منم از خدا برای شما و عزیزانت سلامتی و شادی آرزو دارم قشنگم ❤

    کجایی دخنر جان؟ خوبی؟

    پاسخ:
    هستم قربونت برم....
    در تلاشم تا بیام پست بذارم! اگه حس و حال اجازه بده!

    سلام هدیه جان

    روزت بخیر

    خیلی تلاش کردم که از مطرح کردن این دسته سوالا اجتناب کنم

    اما حقیقتش دوست داشتم بدونم الآن رابطتون با آقای دکتر در چه حاله؟

    میخواستم بدونم وقتی که پرده از اسرار درونیمون برداشته میشه آیا میشه امیدوار بود فرد مقابل ریکشن خوبی داشته باشه؟ حتی اگر دلباخته باشه با درمیون گذاشتن احساساتمون فرد هیجان و احساسش فروکش میکنه یا نه؟ 

    ممنون میشم تا هرجا که برات مقدور بود پاسخ بدی ❤️

    مواظب خودت باش❤️

    مارو هم از حال خودت بی خبر نزار ❤️

    پاسخ:
    سلام افرا جان
    وقتت بخیر
    رابطه مون..... خب از اینکه احساسمو ابراز کردم خیلی خوشحالن.... کماکان مثل دوتا رفیق هستیم، شاید چون یکم مقاومتم شکسته شده الان راحت تر برخورد می کنم... قبلا به قول خودشون مدام ازشون فرار می کردم! اما الان نه....
    زمان دادیم تا بتونیم فکر کنیم و سبک سنگین کنیم...
    جفت مون شرایط سختی رو گذروندیم و هنوزم یه جاهایی درگیرشیم... اول باید یه سری چیزا رو توو خودمون حل کنیم
    در مورد فروکش کردن احساسات... حرفتو می فهمم.. شاید درگیری ذهنی خودمم باشه...
    یه سری ها وقتی یکی رو بدست آوردن از تب و تاب عشق شون کم میشه و میگن خب تونستم دیگه، و بی خیال میشن
    یه سری ها هم قدر می دونن و سعی می کنن حفظش کنن اما خب یه آرامشی هم براشون داره این بدست آوردن، به خاطر همین شاید ما فکر کنیم که احساسات شون فروکش کرده
    در مورد خودم فعلا نمی تونم چیزی بگم چون انگار هنوزم پر از تردیدم ولی خب تفاوت خاصی هم ندیدم که بخوام بگم هیجان و احساسات شون فروکش کرده یا نکرده
    ولی چقدر بده ها 🤔 به فکر انداختی منو.....
    ممنونم عزیزدلم 💗
    چشم.. سعی می کنم به زودی پست بذارم 🌸

    تو ای هدیه کجااااااییی؟

    پاسخ:
    عزییییییزم
    دارم با خودم کلنجار میرم واسه پست گذاشتن!

    سلام هدیه جان

    خوبی عزیزم؟ 

    ان شالله هم خودت و هم عزیزانت سلامت باشین. 

    دلمون واست تنگ شده. 

    😘

    پاسخ:
    سلام جان دلم
    چی بگم؟ مگه میشه این روزا حال کسی خوب باشه؟!
    ممنونم ازت....
    منم دلم تنگ شده... هی میام پست بذارم اما یه چیزی پیش میاد و خاموش میشم
  • ماریاااا
  • سلام هدیه خانوم گل

    چطوری؟ همه چی رو به راهه عزیزم ؟

     

    منتظرت هستیمااااا

    ایشاا.. با یه پست جدید از حال خودت با خبرمون کنی

    مواظب خودت باش ❤️

     

    پاسخ:
    سلام ماریا جان
    خوب نیستم... فکر کنم این روزا حال هیشکی خوب نیست.....
    نمی دونم چطوری پست بذارم؟! دست و دلم به نوشتن نمیره
    چشم ❤

    کجایییی هدیه جان صدای ما خاموشها رو هم دراوردی .... حداقل یک خبری از خودت بده بفهمیم خوبی .

    پاسخ:
    الهی بگردم
    من هستم عزیزم، فقط مثل همه داغدار و غمگین.....

    هدیه جونم سلام

    خوبی عزیزدلم؟ دلم بدحوری هواتو کرده خانومی

    گاهی میگم ای کاش نزدیکت بودم و میومدم بهت سر میزدم. 

    مواظب خودت باش عزیز مهربونم

    :*

    پاسخ:
    سلام مهربون جان 😍
    شکر... هستم و می گذرونم، مثل خیلی از مردم توو شرایط سخت فعلی....
    من قربون اون دلت بشم آخه ❤
    ای کاش نزدیک هم بودیم باران.... اون وقت منم بهت سر می زدم و سعی می کردم کمک حالت باشم
    چشم، شما هم مواظب خودت باش
  • مامان رونیا رویسا
  • خوبی هدیه 

    حال و حوصله ی این روزهامون ابریه 

    کاش بنویسی... 

     

    پاسخ:
    آره واقعا.....
    چشم قربونت برم، سعی می کنم بنویسم
  • مری مریا
  • سلام عزیزدل، سلام ویولتم.

    من از دلتنگی غش.😭

    خوبی؟؟ نی نی خوبه؟؟اوضاع ورزش رو به راهه؟

    پاسخ:
    سلام قربونت برم
    خدا نکنهههه.... الهی بگردم من
    خوبم شکر... نی نی هم خدا رو شکر خوبه.... اِی میشه گفت
    باید به زورم شده بیام پست بذارم، اینطوری نمیشه، کلی شرمنده تون شدم...

    سلام هدیه جونم حالت خوبه؟

    امیدوارم هر جا هستی و هر کاری میکنی خوشحال و سلامت باشی عزیزم💋❤

    نیستی هااااااا دلمون تنگ میشه خب بیا دیگه❤❤

    پاسخ:
    سلام صنم جان.. خوبم شکر
    فدای شما 😍💋
    چشم عزیزم ❤ بخدا کلی شرمنده تونم.....
  • مامان رونیا رویسا
  • من خسته شدم انقدر روزی چند بار اینجا رو رفرش کردم

    صدای یک معترض😠

    پاسخ:
    الهی دورت بگردم....
    پست جدید گذاشته شد!

    اینکه حرفاتو زدی خیلی عالیه حالا در آینده حتی اگه تصمیمت هر چیزی باشه ولی اینکه گفتی حس سبکی و شهامت گفتن بهترین حسی هست که داری 

    پاسخ:
    اوهوم... گفتنش واقعا شهامت می خواست، اونم واسه منی که یخ شده بودم و فکر نمی کردم حالا حالاها یخم آب بشه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی