شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

آهای صدای بارون، دقیقه های بی جون

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۳۵ ب.ظ

 

 

سلام دوستای قشنگم ❤

 

با خوندن کامنتاتون کلی شرمنده شدم! گفتم دیگه هر طوری شده باید بیام پست بذارم و از این روزهای نبودنم بگم......

 

فکر کنم خیلی چیزا از یادم رفته باشه! حافظه ی به سان ِ ماهی گل قرمزیم که یادتونه؟ 😏 دیگه هرچی رو که یادم باشه میگم تا ببینم تا کجا پیش میرم....

 

این روزا بابت بیکاری داداش کوچیکه غصه داریم... چند ماهه بیکار شده و همین کلی ذهن مون رو بهم ریخته..... ولی خب..... به هر حال اینم می گذره......

 

چهارشنبه ۱۱ دی حوالی ظهر با مربی و یکی دیگه از اعضای هیات بدمینتون رفتیم مرکز استان برای گزارش عملکرد ۹ ماهه ی اول سال....... به ظاهر که جلسه خوب پیش رفت......

 

توو اون هفته سه شنبه و چهارشنبه مرخصی بودم و با خیال راحت به کارام رسیدم....

 

بعد از جلسه یهویی تصمیم گرفتیم بریم بازار و خلاصه تا غروب کلی گشتیم و خوش گذروندیم....

 

اوایل ِ هفته ی گذشته، آقای دکتر ماشین شون راهی تعمیرگاه شد و سر همین دو شب من رسوندم شون....

 

تجربه ی جالبی بود 😉 اینکه من رانندگی کنم و ایشون خیلی رااااحت لم بدن و موزیک عوض کنن و همخوانی کنن..... کلی با موزیکام حال کردن.....

 

یه بارش رو که حتی رفتیم توو جاده و یکم دور دور کردیم و موزیک گوش دادیم و گپ زدیم... خیلی خوب بود.....

 

بعدا بهم گفتن که رانندگیم عالیه و کلی کنارم احساس آرامش می کردن 😍

 

خب ایشون سرشون خیلی شلوغه و بدون ماشین سخت بود واسه شون... هرچی اصرار کردم که ماشینم چند روز دست شون باشه قبول نکردن!

 

تا جمعه که خدا رو شکر ماشین شون درست شد.... از ولایت براشون مهمونم رسید و خلاصه خیلی به موقع بود....

 

همون جمعه، ۲۰ دی برای شام خونواده ی پدری خونه مون دعوت بودن..... مامان طفلی اون روز تک و تنها همه کارا رو انجام داد! قرار بود منم کیک درست کنم که مامان خودش کیکم درست کرد و من فقط شب پذیرایی کردم......

 

خیلی شلوغ بود ولی خب خوش گذشت و مهمونا هم کلی خوش گذروندن....

 

فکر کنم یکشنبه ی گذشته بود که داشتم از سر کار برمی گشتم خونه، رسیدم سر کوچه و همین که رفتم وارد کوچه شم یهو بووووووم یه صدای وحشتناک شنیدم 😨 با خودم گفتم نصف ماشین رفت!

 

برگشتم نگاه کردم دیدم یه موتوری خورد به پشت ماشین.....

 

ماشین رو بردم داخل کوچه و سر کوچه ترمز زدم (کروکی رو بهم ریختم) و بعد پیاده شدم رفتم سمت آقای موتور سوار.....

 

گفتم حاج آقا حواستون کجاست؟ من که راهنما زده بودم......

 

برگشت گفت کجا راهنما زده بودی؟!؟! 😳 و شروع کرد جلوی چند تا آقای دیگه به گفتن اینکه پام شکست و راهنما نزده بودی و یهو ترمز کردی و........

 

گفتم شما نمی تونی بهم بگی راهنما نزده بودم.....

 

گوشی رو برداشتم که به داداشا زنگ بزنم که همون لحظه داداش بزرگه همون اطراف بود و با دیدنم دوئید اومد....

 

خب واضح بود که موتوری از پشت زده.....

 

آقای موتور سوار با دیدن داداش بزرگه یهو حرفاش عوض شد و گفت میرم خونه!

 

داداش بزرگه گفت مگه ترمز نداشتی؟؟ از پشت زدی مقصری...... حواست کجا بود؟!

 

اونم می گفت نمی دونم!

 

بابت حرفاش که منو جلوی چند تا آقا تنها گیر آورده بود خیلی خیلی عصبانی و دلگیر بودم اما خب به هر حال به پاش ضربه خورده بود و درد داشت....

 

گفتم آقا پاشید بریم بیمارستان....

 

گفت نه میرم خونه!

 

هرچی منو داداش بزرگه گفتیم بریم بیمارستان، قبول نکرد.... پا شد سوار موتور شد و رفت....

 

اومدم خونه و جریان رو برای بابا اینا گفتم.... بابا هم گشت طرف رو شناسایی کرد و شماره ش رو پیدا کرد باهاش تماس گرفت.... فردا صبحشم رفت عیادتش.... بعدم پیگیر دوا درمونش شد.....

 

حالا از اون روز به شدت استرسی شدم و موقع وارد شدن به کوچه تن و بدنم می لرزه....

 

داداش کوچیکه باهام حرف زد، گفت تو هر چقدرم خوب و آروم برونی اما بازم ممکنه بقیه بیان بزنن بهت، پس نترس، پیش میاد.... واسه همه مون اتفاق میفته.....

 

اما من......

 

سه شنبه ۲۴ دی، آخر وقت مراجعه کننده داشتیم که دو ساعت کارشون طول کشید..... مادر و دوتا دخترش اومده بودن... مادر یه ساعت و نیم و دختر بزرگتر نیم ساعت مشاوره داشتن و دختر کوچکتر تماااام مدت داشت نق میزد و گریه می کرد و جیغ میزد مامانشو صدا میزد 😳

 

انگاری مریض بود، مدام می گفت شکمم درد می کنه......

 

یه جایی دوتا صندلی رو بهم چسبوندم و دخترک رفت دراز کشید.... یکم خوابید ولی خب تا چشم باز کرد دوباره گریه هاش شروع شد.....

 

هم دلم سوخت و هم کلافه شده بودم......

 

وقتی رفتن اونجا رو مرتب کردم و دیگه ۱۰ شده بود که تعطیل کردیم اومدیم پایین......

 

ماشینم توو پارکینگ پارک بود.... آقای دکتر گفتن تا پارکینگ باهاتون میام... اولش گفتم نمیخواد اما بعد وقتی دیدم خیابون تاریک و خلوته و پرنده پر نمی زنه وحشت کردم! کلی هم خوشحال شدم که آقای دکتر باهام اومدن....

 

رفتیم سمت پارکینگ و دیدیم به به، درش قفله!!!! چشمم افتاد به ماشینم که تک و تنها اون گوشه پارک بود......

 

آقای دکتر شماره ی نگهبان رو از روی باجه برداشت و زنگ زد بهش.... نگهبان هم گفت الان میام.... دمش گرم، سریع خودشو رسوند.....

 

به آقای دکتر گفتم بیاین سوار شین برسونم تون پیش ماشین... اولش گفتن نه... اما وقتی ماشین رو از پارک درآوردم جلوی در پارکینگ یهو دیدم اومدن سوار شدن 😁

 

پیش ماشین شون پیاده شدن و منم راهی خونه شدم....

 

دیروز و امروز رو هم بهم مرخصی دادن تا استراحت کنم 😁 منم نامردی نکردم و دیروز رو خوابیدم و امروز رو هم با مامان و خاله کوچیکه و دخترخاله رفتیم بیرون...... یکمم خرید انجام دادم....

 

فکر کنم دو هفته پیش بود که یه روزم با بابا و زن داداش بزرگه رفتیم مرکز استان خرید.... بابا وسایل کوهنوردی گرفت و منم به نیت خرید زمستونی رفته بودم اما تهش با کیف و کفش ِ عید برگشتم خونه 🙄

 

باشگاه رو هم منظم میرم خدا رو شکر... واسه اواسط بهمن میزبان یه سری مسابقات هستیم که باید بشینیم و براش برنامه ریزی کنیم

 

شاهین خان هم (یکی از اعضای سابق هیات!) در یه حرکت ِ شگفتانه از سِمَت خودش انصراف داد و کشید کنار!!! 😒

 

دیگه از چی و از کجا بگم؟؟؟ 🤔

 

آهااان... آقای دکتر الان توو سفر کاری هستن... بهشون گفتم برام سوغاتی برف بیارن 😂 ایشونم گفتن باشه 😎 وعده ی سر خرمن به این میگن ها 😅

 

اینجا چرا برف نمیاد؟! فقط سوز داریم 😒 برفش رو جای دیگه میاد و سوزش مال ماست 🤧

 

...

 

رفیق نوشت: خورشید جان ِ عزیزدلم توو اینستا دارن به نوشتن شون ادامه میدن.... اینم آدرس شون:

delneveshtehaye_banafsheh

 

رفیق نوشت ۲: خورشید جان باعث شدن منم اینستا دار شم 🤗 ولی خب فعالیتی هنوز ندارم و هیچ خبری نیست 🙈 اینم آدرس من:

madam.kameliya

 

...

 

مواظب خودتون باشید ❤

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۹)

  • ما و تربچه مون
  • سلام خانومی:))

    پاسخ:
    سلام عزیزدل 😍

    به به تو نمیگی من از این سر دنیا باید هر روز چکت کنم تا یک پستی بزاری؟؟هی دل دل می کردم واتس آپ پیام بدم گفتم اگه تا آخر هفته پست نزاشت پیام میدم.خورشید و که اینستا پیدا کردم هی کامنت هاشو می خوندم ببینم اینستا داری نیافتمت امروز دیدم خود اینستا نوتیفیکیشن داد برای حضور پرنورت سریع برات درخواست دادم.ای بابا برای داداش کوچکه خیلی ناراحت شدم بیشتر هم زنداداشت (این دردسر همزاد پنداریم هست) بنده خدا بعد عروسی هم مادرش هم خواه نا خواه هر چقد هم خوب باشن فشار و استرس آدمو عصبی می کنه اونم با این وضع داغون مملکت، انشالله به زودی زود کارش درست شه

    بابا شومااااخر حالا یک فسقل تصادف که یارو هم مقصر بوده که تاثیری تو رانندگیت نداره تو برون مثل همیشه

    پاسخ:
    الهی دورت بگردم
    دیدنت یکی از بهترین اتفاق های زندگیم بود 😍 از صمیم قلبم دعا می کنم هر جا هستی سلامت و موفق باشی و قلبت پر از عشق و شادی باشه 💖
    خب پیام می دادی قربونت برم... مگه تعارف داریم؟
    عزییییییزم 😍 ممنونم از محبتت
    ان شاءالله... آره واقعا شرایط سختیه... الهی که همه ی کسایی که دنبال کار هستن یه کار عالی با شرایط عالی پیدا کنن
    یه اتفاقایی افتاده که بدجوری وحشت کردم اما خب در نهایت بازم می شینم پشت فرمون.. پناه بر خدا
  • مری مریا
  • سلام عزیزدل، آدینه خوش 😍

    آخیییییی اصن پست رو دیدم هول کردم، بععععد آدرس اینستا دیدم نتونستم صبر کنم کامنت بذارم اول رفتم فالو کردم🙈

    خریدای عید مبارک باشههه🥰💗

    عهههه انقد عصبانی شدم از دست اون موتوری😡 بده آدم بدونه مقصره ولی از موقعیت آسیب دیدگیش سوء استفاده کنه😣

    همین الان اینجا برفه  جای شما خالییی🌨کاش میشد برات بفرستم☺️ از ته دلمم انرژی فرستادم که داداش کوچیکه برن سر یه کار خوب🙏🏻

    پاسخ:
    سلام فدات شم، همه ی وقتت خوش 😍
    ای جاااااانم 😍 من مُردم واسه این همه لطف و محبت 😙
    ممنونم مری جانم
    باور کن از اینکه پاش ضربه خورده بود و درد داشت بدجوری دلم ریش شده بود اما وقتی جلوی چند تا آقا سعی کرد منو مقصر جلوه بده دلم گرفت
    وااای وااای 😍 به جای منم برف بازی کنید حالشو ببرید 😍
    عزییییییزم ❤
    ان شاءالله 🙏 ممنونم مهربون
  • مامان رونیا رویسا
  • به به 

    بوی گل و سوسن و یاسمن آمد

    ... 

    من فالو کردم، اسمم ماهی هست اونجا

    .. 

    ایشالله داداش کوچیکه ی کار خوب پیدا می کنن

    مرتبط با رشته اش می خواد؟؟ 

    .. 

    نی نی چطوره 😍 چند ماهه شده؟ 

    .. 

    خیلیی خوب بود لم دادنه و با خیال راحت موزیک گوش دادن😁😁😁

    .. 

    والا ما هم ک سوززز داریم فقط

    حالا از کجا می دونی 

    شاید هم برف آورد واست😅

    .. 

    ماهی قرمز جونم

    ی دفترچه اوشگل موشگل بذار تو کیفت 

    با ذکر تاریخ خیلی کوتاه روزانه نویسی کن😊😊❤️

     

     

    پاسخ:
    ای جاااااان 😍😅
    قربونت برم من
    ان شاءالله... نه مرتبط با رشته ش نمیخواد، یعنی اصلا علاقه ای به رشته ش نداره با اینکه استعداد داشت 😩
    نی نی هم خدا رو شکر خوبه 😍 کچل عمه ۱۱ ماهه شده 😍
    والا 😁
    نه دیگه، دیدی نیاورد 😂 وعده ی سر خرمن بود 😂
    آره واقعا، باید همین کارو کنم 😁 فدای شما ❤

    ااآ اخ جون اینستا😁😁

    پاسخ:
    😍😁

    خیلی خووب شد اومدی نوشتی دیگه من یکی داشتم از غصه میترکیدددم😴

    چقدر بیکاری بده امیدوارم هرچی زودتر داداشت یک کار خوووب پیدا کنه و از بلاتکلیفی دربیاد🤔

    شوهر منم اوایل ازدواجمون یهویی بیکار شد و خیلی هممون کلافه بودیم و بعدش رفت توی یک شرکت که واقعا روند زندگیمون رو زیر و رو کرد 😊امیدوارم برا داداشت هم همینطور باشه👌

    همیشه قوووی باش هدیه گلی و از هیچی نترس زندگی پر از اتفاقات خوب و بد است😍

    راستی ماهم کم کم داریم جمع و جور میکنیم که بریم و اگه همه چی درست پیش بره تا اسفند دیگه مهاجرت میکنیم برامون دعا کن💕

    مطمئنم روزی میرسه که تمااام آرزوهات برااات خاطره میشن عزیز دوست داشتنی💋💝🤩😍😘

    پاسخ:
    الهی بگردم.... ببخش منو، کلی شرمنده تون شدم....
    ان شاءالله ... الهی که هرکی بیکاره یه کار عالی با شرایط عالی پیدا کنه
    خدا رو صد هزار مرتبه شکر که کار شوهرت روو روال افتاد.. الهی که زندگی تون پر از خیر و برکت باشه... منم امیدوارم، توکل به خدا
    چشم، سعی می کنم 😍 ولی امان از این استرس زیادی... نمی دونم کی میخواد دست از سرم برداره؟!
    الهیییی... پس تصمیمت رو گرفتی... ان شاءالله خیره ❤ چشم حتما
    قربونت برم من 💋 ممنونم ازت سپیده جانم 💖😍😙

    هدیه جونم سلام دلم برات تنگ شده بود 

    درگیر بودم و هستم ولی خصوصی میگم بهت 

    عزیزم این تصادفات پیش میاد و خدا رو شکر بخیر گذشته 

    متاسفانه تو هم رعایت کنی بازم یه عده بی دقت هستن ولی نگران نباش تو میتونی 

    خدا رو شکر داداش بزرگه رسیده و الهی یه کار خوب با برکت واسه داداش کوچیکه به زودی پیدا بشه 

    اخ جون اینستا دادن میکنم 

    پاسخ:
    سلام بهار عزیزم.... منم دلم تنگ شده بود
    الهیییی.... آره حتما
    همینطوره، پیش میاد.. واقعا خدا رو شکر که بخیر گذشته، ولی خب ترسش هنوز توو وجودم هست
    راست میگی، هر چقدرم سعی می کنم قوانین رو رعایت کنم اما می بینم یه سری ها خیلی بی دقتن
    الهی آمین
    😍
  • شهره قدیم
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سلام عزیزم خوبی هدیه جون امیدوارم روزهای خوبی و بگذرونی 

    **** ****** **  *************

    پاسخ:
    سلام شهره جان، خوبم شکر
    مرسی عزیزم
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سلام عزیز دل خوبی وااای دلم برات تنگ شده بود دوبار برات کامنت گذاشتم ولی پست نشد ناراحت وافسرده شده ولی امروز کلییی تلاش کردم تااعلام حضور کردم😊برای داداش کوچیک ناراحت شدم خیلی سخته بیکاری ولی انشالله به زودی کار پیدامیکنن واین هم میگذره.اگه برف میخواید درخدمتیم ماشالله ماشالله یه روزه داره میباره وکلی دلی از عزا درآوردیم.خوش بحالت هدیه یکی از رانندگیت تعریف کرد من وقتی کنار همسرم رانندگی میکنم اونقده نق میزنه افسرده میشم خیلی ایرادمیگیره هاا.پس هدیه توهم اینستا نصب کردی منم اینستادارم رفتم پیدات کنم**********آرزوی بهترین ها برات عزیزم

    پاسخ:
    سلام مینا جانم، خوبم شکر
    عزیییییییزم 😍 منم دلم تنگ شده بود.... الهیییی چقدر اذیت شدی...
    خدا رو شکر که کامنتت رسید 😍
    ان شاءالله.. آره واقعا سخته...
    ای جاااان 😍 پس شما هم برف دارید.... چند تا از دوستان توو اینستا عکس و ویدیوی برف گذاشتن و کلی کیف کردم 😍 نوش جون تون
    اوووف از دست ِ بعضی از این آقایون 😒 به جای اینکه به آدم انگیزه و اعتماد به نفس بدن، بدتر ذوق آدمو کور می کنن
    حالا در مورد من، مامان هست که ایراد می گیره 😳
    ای جاااان، چه خوبه اونجا هم دارم تون ❤
    قربونت برم من 😙

    والا تصمیم که نگرفتم آخه من تا وقتی تو موقعیت یه چیزی قرار نگیرم همش اما و اگر میارم و شوهرم میگه تو باید همیشه تو عمل انجام شده قرار بگیری اونموقع مدیریت بحرانت عالیه😁 دیگه اینجوری بچه خر میکنه😂🤣

    اما پدرم که باهام صحبت میکرد میگفت سپیده بابا هرکسی باید فکر زندگی خودش باشه و زندگی ما هم وابسته به شما نیست و دیدم راست میگه پدرم بنده خدا و بالاخره بچه ها یک روزی میرن سر زندگیشون و کلی حرف زد که یکم دلم آروم گرفت🧡💙

    حالا من میگم داریم میریم در حالتیه که همه چی اوکی باشه چون موقعی که رفتیم کارامون رو درست کنیم یه خانمه بهمون گفت اگه خیلی خوش شانس باشین و کاراتون زود اوکی شه تا اسفند دیگه اونجایین اما شوهرم میگه سپیده تا شهریور زودتر ما هیج جا نمیریم حالا من که دارم به کائنات انرژی مثبت میفرستم تا ببینم چی پیش میاد😍

    آخه من اگه قرار باشه یه کاری انجام بشه و دیگه بدونم قطعا اون کار دیر یا زود انجام میشه دوست دارم زود انجام بشه که حجم استرسم کم بشه وگرنه اینجوری من باید همش استرس بکشم و بلاتکلیف بمونم و این داغونم میکنه 🙄🤔بخاطر همین به شوهرم میگم من با اینکه خیلی عاشق مهاجرت نیستم اما چون میدونم بالاخره مهاجرت میکنیم دیگه میگم زودتر اتفاق بیفته تا من برم به مدیریت بحرانم برسم😅

    خداکنه هممون از تصمیمات زندگیمون راضی باشیم و توی کارامون تردید نداشته باشیم... تردید خیلی بده🤔

     

    پاسخ:
    دور از جونت
    که اینطور.... پس اولش از تغییر می ترسی و در مقابل شرایط جدید مقاومت می کنی اما بعدش خودتو خیلی خوب وفق میدی... این عالیه که
    عزیییییزم... خدا پدرتو حفظ کنه، چقدر منطقی و با دید باز صحبت کردن.... واقعا هم همینطوره
    مشکل خیلی از ما همین وابستگی عاطفی مون هست که نمی ذاره مستقل شیم و دنبال زندگی و اهداف خودمون باشیم
    مدام نگران اطرافیان هستیم.... خب یه بخشیش طبیعیه اما اینکه بخواد مسیر زندگی مون رو مختل کنه اونجاست که یکم آزاردهنده ست
    آره حق داری.... اینکه زودتر تکلیف تون مشخص شه خیلی بهتره وگرنه که تا شهریور همش استرس و دغدغه ی ذهنی داری
    ان شاءالله هرچی که خیر و صلاح تون هست همون بشه ❤
    قربون اون مدیریت بحرانت بشم من 😂
    الهی آمین
    همینطوره، تردید خوره ی مغز و روحه......
    خدا پشت و پناه تون باشه سپیده ی قشنگم 😙

    فدات شم همچنین برای من 

    انشالله عزیزم برای همه شرایط جور بشه

    تو از پس همه مشکلات بر میای

    پاسخ:
    خدا نکنه....
    ان شاءالله
    ممنونم بابت دلگرمیت الهام عزیزم ❤
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    چه خوب که نوشتی😍

    آخ جون اینستا بهت درخواست میدم.***** **********

    هدیه عزیزم سلام

    دلم برات خیلی تنگ شده بود خانومی. چقدر خوب که نوشتی

    از ته دل دعا میکنم برادرت یک کار خوب مناسب پیدا کنن که خودشون هم راضی باشن. درک میکنم که شرایط سختیه ولی همینجوری نمیمونه

     

    از کار اون موتوری هم خیلی بدم اومد. تصادف پیش میاد و آدم باید صادقانه برخورد کنه. 

     

    خریدهای عیدت مبارک خانوم گل. ای جااانم داره عید میشه و من مثل بچه ذوق میکنم. 

     

    عاقا لازم شد منم برم یک ایستا راه بندازم. 

    پاسخ:
    سلام باران جان ِ من
    منم دلم تنگ شده بود... قربونت برم
    الهی آمین، ممنونم ازت
    منم همینو میگم باران، لزومی نداره به خاطر حفظ آبروت یا هرچی، چون طرفت خانم هست سعی کنی تقصیر رو بندازی گردنش... من اگه راهنما نزده بودم رک می گفتم نزدم.. ولی وقتی می دونم زدم و اونطوری زیر سوال میرم واقعا قلبم مچاله میشه
    ممنونم عزیزدلم.. ای جااان که براش ذوق داری 😍
    عزیییییییزم... وای چه خوب میشه 😙
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    وای هدیه کلی خوندموخوندمو خوووندم اخرش اومدم نطراتمو بنویسم دیدم ادرس اینستا گداشتی

    هیچی دیگه نظراتم پرید 😆 و الان رفتم بت درخواست دادم😆😆وای خیلی ذوق زده ام😐😆

    من **************** هستم. (ستاره دار شه پلیز🙈)

    پاسخ:
    ای جاااانم 😂
    قربون ذوقت 😍 خوشحالم که اونجا هم دارمت ❤
    چشم

    Slm man yeki az khanandehaye khamushetam hedie jun chand sale mikhunamet faghat ghable in yeki do bar ham barat payam gozashte budam khoshhalam bade chand vaght dobare poste jadid gozashti be budaneto khundanet adat daram omidvaram ke khoda hamishe behtarinaro barat ragham bezaneo betuni behtarin tasmimaro begiri khoshhalam ke belakhare umadi insta albate serch kardamet o koli madam kameliya peyda shod madam.kameliya ro ke ye 3 ta ax dare tu pagesh  va pagesh ghoflaro fallow kardam vali motmaen nistam khodeti ya na omidvaram khodet bashi va unja ham dashte bashamet ❤️❤️❤️

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنونم از لطف و محبت و همراهیت ❤
    بله درست فالو کردی 💐

    سلام من تو اینستا بهتون درخواست دادم 

    اسم پرواست 

    دوست دارم دنبالتون کنم ، هم چنان که وبلاگتون رو دنبال می کنم 

    اسمم parwa

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنونم از همراهی تون 💐
    عاقا من قبول ندارم. کامنتم که کلی با ذوق برات نوشتم بهت نرسیده.
    اصلا بیا با هم این بیان رو بزنیم هدیه جونم ( وووویی خودمم ترسیدم) :))

    سلام عزیزدلم
    خوبی خانوم گل؟
    میگمااااا ( سلامی دارم خدمت جناب میفروش) من قربون هدیه جونم بشم با این سوغاتی خواستنش :*
    پاسخ:
    رسیده فدات شم.... من شرمنده م که دارم انقدررر با تاخیر تائیدشون می کنم.. روم سیاه...
    الهی من فدای ذوقت بشم آخه ❤
    آخ جذبه ش رو ببین 😍😅
    سلام مهربونم
    خوبم شکر....
    خدا نکنه، الهی که همییییشه سلامت باشی 😙
    سوغاتیه، شوخی که نیست 😉😁

    سلام

    من هم دو بار تا حالا تصادف کوچولو داشتم

    توی یکیش خودم مقصر بودم

    ولی کلا چیز خاصی نشد

    خوب یکی دو روز آدم حس می کنه بازم ممکنه تکرار بشه و بعدش عادی میشه

    ان شاالله داداش هم کار پیدا کنه

    پاسخ:
    سلام سارینا جان
    الهییییی.... خدا رو شکر که تصادف جزئی بود و بخیر گذشت
    دقیقا، مدام ترس دارم که نکنه بازم تکرار شه... الان بهتر شدم ولی این توو کوچه اومدنم هنوز برام استرس زاست
    ان شاءالله

    Hedie jun slm fallow kardamet vali ghabul nakardi 😔

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    شرمنده م...
    لطفا دوباره درخواست بده 🌸
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی