من پشت ِ شعری که نخواهم گفت، می میرم
وسط موزیک گوش کردن و گوله گوله اشک ریختن، گفتم بیام چند خط بنویسم که از هر چیزی برام آرامش دهنده تره.....
خیلی بهترم خدا رو شکر.. الان فقط تک و توک سرفه هست که مامان یادم انداخت پارسالم این موقع ها وضعم همین بود.. دیدم بلللهههه... یعنی به احتمال زیاد به خاطر آلرژیه...
به هر حال خوبم خدا رو شکر.. ولی خب روحیه افتضاح داغونه! که اونم فکر کنم خیلی هامون چنین شرایطی داشته باشیم....
خیلی سعی کردم و می کنم که به زور هر چی که به ذهنم می رسه خودمو سر پا نگه دارم اما خب یه وقتایی هم نمیشه دیگه... دلت گریه و اینجوری سبک شدن میخواد...
آقای دکتر هم خدا رو شکر بهترن.. امروز دوباره آزمایش و سی تی دادن و ان شاءالله اگه جوابش اوکی باشه فردا صبح مرخص میشن میان خونه....
پریشب براشون یه دکلمه بگم شعر بگم چی بگم 🤔 ضبط کردم و فرستادم....
فکر کنم دبیرستان بودم که یه شعرِ ۳۶ بیتی، در همین حدود، دیدم و خوشم اومد و همون جا حفظ شدم.... خیلی هم دوسش دارم.. نمی دونم شاعرش کیه و خب اول که رفتم ضبطش کنم با اینکه حفظ بودم هی تپق میزدم و می موندم 😁 دیدم نمیشه، روو کاغذ نوشتم و از رو خوندم ضبط کردم 😉
احتمالا پس و پیش هم حفظ باشم! امیدوارم شاعرش حلال کنه 🌸
خب شب بود و منم توو سکوت اتاقم داشتم آروم می خوندم.. زیاد با کیفیت نشد ولی به نظرم بدم نشد...
واسه شون فرستادم و ایشونم اینطوری که خودشون گفتن خیلی لذت بردن و با همون شعرمم خوابیدن 🙄
با اینکه خودم روحیه ی خوبی نداشتم اما خب سعی کردم به ایشون روحیه بدم... البته ناگفته نماند که یه شبم بحث مون شد و ایشون گفتن که فردا صبحش آمبولانس می فرستن در خونه تا ببرنم بیمارستان! 😥
اولش خون و خونریزی بود، چند تا حرف سنگینم بهم زدن! اما خب دلایلمو که شنیدن قانع شدن! حساسیت شون وحشتناک شده بود اون روز! 😥
این دوران با همه ی سختیش، اما خب موقعیت خوبی بود برای اینکه فکر کنم... وقتی از یه سری جریانات فاصله می گیری خب بهتر می تونی همه ی جوانب رو بسنجی....
این دو سه روزی که بهتر شدم چند تا نقاشی کشیدم و یکمم یه سری اطلاعات سرچ کردم و در کل بد نبود... اما خیلی خیلی تنبل و بی حوصله شدم، شما فکر کن می تونم از این فرصت طلایی برای درس خوندن استفاده کنم اما حیف.... کاش یکم همت و اراده م قلقلک می خورد و شروع می کردم به استفاده ی بهتر و مفیدتر از این روزها...
چند تا از دوستای بابا به خاطر شغل شون کماکان سر کار می رفتن و خب متاسفانه تست شون مثبت شده 😔
می دونم این روزا خیلی هامون درگیر بیماری عزیزان مون هستیم.. هربار می شنوم بغض می کنم و دچار تپش قلب میشم...
برای همه شون آرزوی سلامتی دارم.. الهی که خیلی زود، حال شون کاملا خوب بشه و جمع خونواده ها دوباره جمع شه 🙏
بعد از چندین روز، دیروز نی نی رو واسه چند دقیقه دیدم.. خیلی وقته بوسش نکردم.. سعی می کنم کماکان رعایت کنم... دلم واسش یه ذره ست ❤
...
رفیق نوشت: مرسی که توو این روزا کنارم هستید و با حرف ها و پیام هاتون برام قوت قلبید 😍 خدا حفظ تون کنه ❤
- ۹۸/۱۲/۲۶
عزیز دلم
منم فقط ب خاطر دخترا سرپام
انقد دلم گرفتهههه ک نگو
البته من چون مدلم اینجوریه کسی فک نمی کنه غمگینم میشم 😏
کلا چون عادت ب ی جا نشستن ندارم و.....
.
وای گفتی دکلمه
یادمه همسر تو دوران نامزدی واسم یکی خوند
ب خدا بی چشم مستش دلم آروم نمیشه..
دوست دارم بهش بگم عاشقتم روم نمیشه..
شک نکن واقعا لذت برده 😊😊
..
خدا رو شکر خوبی
ایشالله آقای دکتر هم ب سلامت ترخیص شن ❤️
و هر کسی که ب نوعی درگیره با این بیماری سلامتش برگرده
..
اوخ من قوربون نی تی😍❤️
..
پاشو دختر پاشووو