شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

روزای عجیب

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ب.ظ

 

بعدا نوشت اضافه شد!

 

سلام قشنگای من

 

آخرین پستم واسه جمعه ۸ فروردین بود! اومدم چند خط بنویسم براتون....

 

آقای دکتر یکشنبه ۱۰ فروردین از بیمارستان مرخص شدن و دقیقا از فرداش برگشتن سر کار و دیگه درگیر کار و بیمارستان شدن.....

 

نمی خوام زیاد وارد جزئیات این مدت شم، فقط همین قدر بگم که از وقتی بستری شدن خیلی چیزا عوض شد..... وقتی هم که مرخص شدن دیگه بدتر..... ارتباط مون نزدیک به صفر بود....

 

یکشنبه ۱۷ فروردین بود که شبش با دیدن استوری یکی از بچه ها که مادربزرگش فوت شده بود یهو غم عالم ریخت توو دلم...... حالم خراب شد و دلم بی نهایت واسه مامان بزرگم تنگ شده بود... دیگه اشک بود که گوله گوله می اومد....

 

حالِ بدم تا فرداش ادامه داشت....

 

دوشنبه ۱۸ فروردین آقای دکتر که متوجه ی حالم شدن تماس گرفتن و با شنیدن صدای فین فینم به قول خودشون نگران شدن.....

 

اینجا یه سری حرفا بهشون زدم و ایشونم عذرخواهی کردن اما رک بهشون گفتم که نسبت بهشون بی تفاوت شدم.....

 

الان ارتباط مون به صفر رسیده! 🙄

 

فردا، شنبه ۲۳ فروردین شروع دوباره ی کارم هست... اعتراف می کنم هر لحظه منتظرم آقای دکتر بهم خبر بدن که قرنطینه ادامه داره و نیاز نیست برم سر کار 😅 بدجوری پشتم باد خورده......

 

یعنی میشه؟!

 

و خب اینم اعتراف می کنم که بابت روبرو شدن با آقای دکتر استرس دارم! 🤔 چون احتمالا خیلی حرفا قراره زده شه، البته که اگه ایشون تشریف بیارن کلینیک!

 

حالم خدا رو شکر خوبه.... دیشب فیلم "۱۹۱۷" محصول ۲۰۱۹ رو دیدم که به نظرم عاااالی بود، واقعا لذت بردم..... از این دست فیلم ها که بر اساس داستان واقعی هست خیلی خوشم میاد 😍

 

فعلا همین... چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه

 

مواظب خودتون باشید ❤

 

...

 

ظهر یکشنبه نوشت:

 

دیروز بعد از ناهار یه کوچولو خوابیدم! بعد پا شدم شال و کلاه کردم و بعد از یه ماه نیم نشستم پشت فرمون......

 

خودمونیم، حس خوبی بود.. فقط اونجاش بد بود که دیدم بنزین ته کشیده و هر لحظه ممکنه چراغش روشن شه 😂 یعنی روشن بودن چراغ بنزین هم بهم یه دنیا استرس میده! همش فکر می کنم هر لحظه ماشین میخواد وایسه 😂 حالا هی بیان بهم بگن تا فلان قدر کیلومتر می تونه بره......

 

رفتم طبق معمول توو پارکینگ پارک کنم که دیدم پارکینگ بسته ست! خیابونم به نسبت خلوت بود‌‌.‌‌. هیچی دیگه چهارراه رو دور زدم و برگشتم پایین مجتمع پارک کردم......

 

آسانسور از شانسم گیر بود! یه چیزی بگم بهتون... با آستینم دکمه ی آسانسور رو زدم که خیر سرم بهداشتی باشه و کرونا نگیرم، بعد از پله ها که داشتم می رفتم بالا دقیقا همون تیکه ی آستینم رو مالوندم به صورتم! 😂 کرونا هم توو کار ما مونده والا! 😂

 

رسیدم جلوی در واحد.. طبق عادتم اول زنگ زدم، با آستینم البته! بعد هم کلید انداختم و وارد شدم..... وویی فضا انقدر یه جوری بود که نگم.....

 

رفتم دستامو شستم و اومدم نشستم..... حس می کردم به حریم آقای دکتر تجاوز کردم و نباید می اومدم! هی با خودم می گفتم یعنی پا شم برم؟!

 

سر جام نشستم و با دیدن یه پاوربانک جدید روی میز دلم گرفت....

 

اگه یادتون باشه من واسه تولدشون پاوربانک گرفته بودم... اما وقتی چشمم به پاوربانک جدید افتاد ناراحت شدم.. گفتم یعنی پاوربانکم خراب شده؟! یعنی انداختنش دور؟! یعنی چی شده؟!

 

با دوست جان مشغول چت بودیم و اینو براشون گفتم.. گفتن اینو هم ازشون سوال کن.... یعنی اگه نمی گفتن عمرا سوال می کردما! 😒 از خیرش می گذشتم! و بعدشم می خواستم خودخوری کنم! 😒

 

حدود ۴.۵ عصر بود که دیدم یکی کلید انداخت! آقای دکتر بودن... من زمانی که تنهام در رو قفل می کنم.... ایشونم متوجه شدن من داخلم زنگ زدن و رفتم در رو باز کردم.....

 

با دیدنم تعجب کردن! اما خب خوشحالم شدن....

 

یه سری دستکش و انواع و اقسام مایع و محلول ضدعفونی هم گرفته بودن که گفتن استفاده کنم.....

 

یکم بعد مراجعه کننده اومد و رفتن توو اتاق.....

 

کارشون که تموم شد و مراجعه کننده رفت، ازشون پرسیدم پاوربانک جدیده؟ مبارکه......

 

گفتن نهه به درد نمی خوره و مال شما بهتره!

 

گفتم چرااا؟! قشنگه که!! (واقعا قشنگ بود)

 

گفتن سنگینه و واسه همین گذاشتمش اینجا! مال شما توو کیفمه، هرجا برم با خودم می برمش!

 

رفتن پنجره رو باز کردن و گفتن بیا ماشین رو ببین.....

 

بعد از اینکه ماشین شون رو فروختن، یکم بعد یه ماشین جدید گرفتن!!!

 

رفتم دیدم و گفتم تندرستی!

 

گفتن خونه شون رو هم عوض کردن! فقط یکم کار داره......

 

و من توو این فکر بودم که ماشالله ایشون چقدررر کار انجام دادن!

 

بعد رفتن چای درست کردن و با خرما آوردن و گذاشتن روو میز اون طرف...

 

پا شدم رفتم روبروشون روو صندلی نارنجی نشستم و گفتم خب نمی خواید چیزی بگید؟!

 

عجله داشتن و باید می رفتن... ولی خب منم تندی حرفامو زدم و ایشونم جواب دادن.....

 

گفتم نمی خوام تحت فشار بذارم تون، راحت باشید و به کاراتون برسید....

 

می دونم خیلی مشکل و دغدغه دارن... هر چند بازم دلیل نمیشه نسبت به کسی که ادعا داری دوسش داری بی تفاوت باشی اما خب....... به هر حال حرفایی توو سرمه که سر فرصت بهشون میگم.....

 

بهشون گفتم دم کرونا گرم که باعث شده پوست کلفت شم 😂

 

ولی در کل رفتارشون عادی بود و مثل همیشه مهربون...... راستش چشاشون نمی دونم از خستگی بود چی بود ولی یه جوری بود....... دلم سوخت.....

 

می گفتن ممکنه ناقل باشن و ازم خواستن به وسیله هاشون دست نزنم!

 

بعدشم که رفتن.....

 

یه ساعت بعدشم زنگ زدن و گفتن تعطیل کنم برم خونه.....

 

اومدم سوار ماشین شدم و سر راه واسه خودم هله هوله گرفتم..... همین که رسیدم خونه اول دست و صورتم رو شستم و بعدم خرید ها رو......

 

امروز نمیرم سر کار... گفتن فعلا فقط روزهای زوج برم! انگار برای کل مطب ها و کلینیک هامون اینجوریه.... خب دیگه، کرونا فقط روزهای فرد فعاله! 😂

 

 

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۵)

سلام هدیه جان...

چقددر خوشحالم که خوبی ... امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی ... 

۹۹ فوق العاده ای بسازی انشالاااا ... 

پاسخ:
سلام عزیزم
قربونت برم.. ممنونم
ان شاءالله، الهی که برای همه مون فوق العاده باشه ❤

نمی دونم نظرم درست است یا نه ..خب من خیلی چیزها را نمی دونم ولی شاید من اگه بودم شغل ام عوض می کردم .اون وقت اقای دکتر اگه دنبال ارتباط بود تودش بستر فراهم می کرد ...نمی دونم هدیه جان این فقط یه نظر است مطمن هستم خودت بهترین فکر می کنی 

پاسخ:
توو فکر تغییر شغل هستم آبان جان، ولی خب....
بذار صادقانه بگم...
من به درآمدم نیاز دارم، اینکه بدون پیدا کردن شغل جدید بخوام از این شغل بیام بیرون برام سخته... ولی دارم سبک سنگین می کنم ببینم از پسش برمیام یا نه

آخه چرا ارتباطتون انقدر بهم ریخت یه دفعه؟

امیدوارم امروز بری و حرف بزنین. اینطوری خیلی سخته آخه.

مامان اینا و برادرها همه خوبن؟ خوب باشی همیشه عزیزمممم

پاسخ:
نمی دونم ویرگول جان
الان که دارم جوابتو میدم ساعت ۴ عصر شنبه ست.. من کلینیکم و ایشون هم نیستن! نمی دونم بیمارستان کشیک هستن یا توو ماموریت هستن یا کجا، هیچ خبری ازشون ندارم
ویرگول؟ نمی دونم چرا الان که اینجام حس می کنم به حریم شون تجاوز کردم! 😞
آره خدا رو شکر همه خوبن.. فدات بشم 😙

هدیه جون سلام

مطمینا تو خیلی بهتر میدونی و واقفی به شرایط ،اما آقای دکتر دوره بسیار سختی رو پشت سر گذاشتن،بیماری سخت در اوج تنهایی ،حتما رفتن تو غار تنهاییشون ،مگه میشه اونهمه علاقه و پافشاری واسه رسیدن به تو الکی باشه

من فکر کنم زوده واسه سرد شدن بهشون

پاسخ:
سلام عزیزم
من شرایط آقای دکتر رو می فهمم چون از ابتدا شاهد بودم که چه مسائلی داشتن.... اما خب اولویت باید خودم باشم دیگه... منم نیاز دارم شرایطم فهمیده شه
الکی نبود، ایشونم تحت فشارن... و خب شرایط و سختی ها، ممکنه آدما و احساس شون رو عوض کنه

همین که حالت خوبه خودش خبر عالی ای بود عزیزم انشاالله که همیشه خوب و شاد و سرحال و سلامت باشی هدیه جون🥰😍😘💗

پاسخ:
ممنونم صنم جانم ❤
الهی که حال شما هم همیشه خوب باشه

سلام عشقم خوبی قربونت برم 

چرا اخه اینطوری شدین با هم ؟خودت خواستی یا بخاطر شرایط دوری ک پیش اومده بوده 

در هر صورت دعا میکنم هر چی خیر هست و صلاح اتفاق بیوفته برات عزیز دلم 

خ مواظب خودت باش میری سرکار 

منم از شنبه دیگه باید برم 

پاسخ:
سلام شهره جانم، خوبم شکر
خودم که نخواستم... شرایط طوری پیش رفت که بین مون فاصله افتاد.. کرونا بهونه بود 😉
ممنونم، ان شاءالله
چشم، شما هم مواظب خودت باش

عزیز دلم خدا رحمت کنه مادر بزرگتو روحشون شاد قرین رحمت و آرامش من هنوز اون پست هاست که بیمارستان میرفتی و...یادمه 

ای تنبل پاشو برو سر کار من که تو خانه ام دانشگاه همه چی آنلاینه خسته و بی حوصله شدم و  باز کلی چاقالو شدم

پاسخ:
ممنونم قشنگم.... ماشالله به حافظه ت 😙
خدا مامان مهربونت رو هم بیامرزه، روح شون شاد 🌸
تنبل رو خوب اومدی 😅
الهییی.... من واقعا با توو خونه موندن مشکلی ندارم! میگن منزوی شدم 🙄
آخ آخ... چاقالو نگو که فکر کنم همه مون دل مون خوونه....

سلام عزیزدللللل😘

خوبی؟ من همش به فکر این بودم که حتما دیروز رفتی کلینیک و... 

منم برام عجیب غریبه که بخوام دوباره کار کنم😳خیلی حس عجیبیه ، دلم تنگ شده برای روزای شلوغ و مدرسه و ... ولی همش میگم یعنی بریم به ماژیک و میز و تخته و... دست بزنیم؟🤔

ایشالا که اوضاع توی کلینیک خوب پیش بره. 💚💜

پاسخ:
سلام ناز ِ من 😙
خوبم شکر... ای جااااان.....
وااای دقیقا مری، کارای عادی مون هم حتی الان برامون یه جوری شده.. پشت مون بدجوری باد خورده 😅 
ولی من لامصب دلمم تنگ نشده 😅 یه تنبلی شدم اون سرش ناپیدا!
ان شاءالله، ممنونم ❤

خداروشکر که حالت خوبه.

هدیه تو عجیبی ها😂 آخه اکثر ادمایی که شاغل بودن دلشون برا محیط کارشون و اینا تنگ شده بعد توکه اینقد فعال بودی باشگاه و کلاس و سرکار.. مشکلی نداری باش😁😂

پاسخ:
فدات
راست میگی ها 🤔 نگران خودم شدم 😅 دور و بری هام همه می نالن که کی میخواد اوضاع عادی شه و برن بیرون، ولی من یه لبخند ژکوند می زنم و میگم خوبه که آخه 😂

سلام هدیه 

خوبی تو الان !!؟ 

خونواده خوبند ؟

خدا را شکر که همه خوبید

راستش هم اول نوشتت رو خوندم هم ظهر یکشنبه نوشتت رو

راستش از اینکه محتاط و دست به عصا و چراغ روشن حرکت می کنی شرط عقل هست ؛ ولی از اینکه اینقده وسواس داشته باشی و مردد در تصمیم گیری و حتی در امور روزمره ! یه کم غیر منطقی هست و این باعث میشه خیلی اذیت بشی ، هدیه یه کم ریلکس باش ؛ یه کم البته . 

به هر حال از اینکه حالت خوبه خوشحالم ایشالله شما و همه اعضای خانواده و دوستان حقیقی و مجازی و آقای دکتر و همه مردم مازندران و ایران و سراسر جهان با عبور از این اضطراب بوجود آمده عبور کنند و به زندگی عادی خود بازگردند .

راستی این ویرگول شما هنوزم ویرگوله !؟ بزرگتر نشده ؟

برقرار باشید به امید دیدار

پاسخ:
سلام جناب میفروش
خوبم شکر
خونواده هم خدا رو شکر خوبن
به نکته ی کاملا درستی اشاره کردید، متاسفانه وسواس زیادیم و مردد بودنم توو تصمیم گیری، حتی واسه ساده ترین امور روزمره، به حدی خودمو اذیت می کنه که واقعا توو کلام نمی گنجه
الان دو روزه که به خودم گفتم دختر یکم رها کن همه چیز رو... بسه این همه نشخوار ذهنی....
ممنونم از لطف تون، ان شاءالله که همینطور باشه
بله هنوز ویرگول عزیز ِ منه ❤
در پناه خدا باشید

عزیزم انقد منتظر تعریفت از این ملاقات بودم. خداروشکر حرف زدین. 

وایییی انقد از این سوء تفاهما دوروبر ما هست که اگه حرف بزنیم برطرف میشه.

که هم خیالمون راحت میشه هم حالمون بهتر...

😃😃آستین عالی بود دمت گرم. 

من در اتاقای خونه رو با آستین و لباس باز میکنم🤣 بعد از سوی دیگر ظرف سبدی خوردنمون مشترکه😂 همینقدر تباه🤔

پاسخ:
عزیییییزم 😍
همینطوره... یکی مثل من خوبه یاد بگیره که هر موقع براش سوءتفاهمی ایجاد شد، همون موقع هم درباره ش حرف بزنه... نریزه توو خودش و هی بهش پر و بال نده
ولی در کل خوشحالم که این فاصله اتفاق افتاد، مطمئنم خیرش بیشتر بوده
😅
اِی خداااا 😂
مری باور کن خیلی هامون اینجوری هستیم، یعنی کُشته مُرده ی این رعایت کردنامون هستم من 😂

سلام هدیه

یه توصیه برای شما و دوستان مجازیتون دارم

اینکه مواظب تنظیم خواب خودتان باشید ! خواب کامل و سر وقت فوق العاده مفید هست ، رعایت کنید و به دیگران هم توصیه کنید ، منم تا دیر نشده برم بخوابم

برقرار باشید به امید دیدار

پاسخ:
سلام
خواهش می کنم....
بله بله حتما 😅 امثال شما واسه ما درس عبرتن 😁
سپاسگزارم

سلام

سال نو  خوبی داشته باشی

ببخش هدیه جان، ولی اسباب کشی؟ تو این بحبوحه کرونا و بیماری، که نقل و  انتقالات محدود و نیازمند به مجوز. و ازون گذشته با ترس و احتیاط مردم همراهه؟ عجیبه!

پاسخ:
سلام نگاه جان
ممنونم
من از اسباب کشی حرفی نزدم، ایشونم اشاره ای نداشتن... فقط گفتن خونه رو عوض کردن ولی خونه تکمیل نیست و یکم کار داره
پس احتمالا اسباب کشی نکردن هنوز
به نظرم ایشون خیلی بیشتر از ما حساسن و حواس شون هست

ووووی الان دلوین رو خوابوندم اومدم بهت سر بزنم یعنی فهمیده تو قرنطینه ایم اینقد شیطونی میکنه که فقط کم مونده بالانس بزنه...🙃🙃😁😁

هدیه خیلی خوشحالم حالت بهتره و آقای دکتر هم خوبه وبرگشته سرکار😍😘

آره هدیه خیییییلی مراقب باش ما هم شوهرخواهرم مرخص شده اما دکتر به خواهرم گفته به وسایلش دست نزنید یا باید مرتب ضدعفونی کنید چون ممکن هست ناقل باشه🙄😐😰

در مورد رابطه اتون...هول هولکی حرف نزنید بشینید یک روز مفصل سنگاتون رو وا بکنید.باهم حرف بزنید لطفا🤔

قبلا برات گفتم من و شوهرم توی دوران دوستیمون قرار بود کات کنیم و من بی تابی می کردم و خیلی روزای درب و داغونی داشتم😣 اما با حرف دوستم  آروم شدم 🤐می گفت سپیده بگذار ازت دور بشه تا بتونه فکر کنه و قدر تو رو بدونه وبفهمه هیچکس تو این دنیا به اندازه تو به دردش نمیخوره و بگذار بدونه که تو قفس نیست و کسی قرار نیست محصورش کنه و باهم بودنتون برای کامل کردن همدیگه ست🙄🤐 و اگه دوستت داشته باشه با دوری از بین نمیره و باز برمیگرده و بگذار برای به دست آوردنت تلاش کنه و اینجوری اعتمادت رو هم به دست میاره و دیگه اینقدر اذیتش نمیکنی.😎😎 راست گفت ما فاصله گرفتیم اما احساسمون همون بود وبعد یک مدت ناباورانه برگشتیم پیش هم 💘، انگاری خیلی بزرگ شده بودیم و یه جورایی برای یک رابطه طولانی خودمون رو آماده کردیم و پخته تر شدیم 💞🥰این ها رو گفتم که بهتر تصمیم بگیری🤗 که اگر حس اتون درست باشه فاصله بی تاثیره 😉و اگه بینتون یه سردی ایجاد شده ریشه اش فاصله نیست یه چیز دیگه س🤔😖🤯 و عجله نکنید به خودتون وقت بدید و بعد صحبت کنید.😏

میدونی که خوشی و خوشحالیت آرزومه خوشگل دوست داشتنی😘💖

 

پاسخ:
ای جااااانم 😍😂 دورش بگردم ❤
ممنونم عزیزدلم 😙
آره معمولا میگن تا دو هفته بعد هم ممکنه ناقل باشن و بهتره رعایت کرد... ایشونم خودشون حساسن، مدام در حال ضدعفونی کردنن...
تازه به منم میگن احتمالا همون بیماریت کرونا بوده 😅 میگن احتمالا مبتلا شدی و گذروندی....
الان که شرایط شون به قدری سخت و پیچیده شده که من فکر نکنم حالا حالاها به حالت عادی برگرده.. مدام شیفت و سرکار هستن... توو زمان استراحت هم بازم درگیر کارن
ولی سپیده، بابت این فاصله خوشحالم، لازم بود
آره عزیزم، گفته بودی....
الهی بگردم که چه روزای سختی رو گذروندی.....
دوستت چه حرفای خوبی بهت زد، دمش گرم 🌼 چه خوبه دور و بر آدم از این دوستا باشه، مثل من که شما رو دارم ❤
خب پس باید اعتراف کنم این فاصله حداقل منو دلسرد کرده! احساسم فروکش کرده.... نمی دونم، شایدم زوده واسه نتیجه گیری.....
چقدررر قشنگ.... خدا رو شکر که به هم برگشتین و الان کنار هم هستین
چه خوب گفتی، اینکه ریشه ی سردی، فاصله نیست و یه چیز دیگه ست...
باشه سپیده جانم 😍
قربونت بشم من، ممنونم مهربون ِ من ❤😙
واقعا سپیده با ایموجی هاش قشنگ تره 😉😍

سلام هدیه قشنگم

عاقا فکر میکنم باز من پستت رو خوندم و فکر کردم برات کامنت نوشتم . الان میبینم رهی خیال باطل. 

بعععله چنین بارانی هستم من. حرفیه؟ ( ووووی تازه طلبکار هم هستم ) :))

 

روح مادربزرک عزیزت شاد گلم

 

عزیزدلم زندگی همه مدت زیادیه که شدیدا تحت تاثیر این اوضاع فعلی قرار گرفته. زندگی آقای دکتر هم همینطور. 

هدیه جونم آقایون مثل خانوما از درگیری ها و مشکلاتشون زیاد حرف نمیزن و سعی میکنن بتنهایی مبارزه کنن. به همین خاطر گاهی احساس میکنیم عوض شدن.  نباید تحت تاثیر این لحظه ها قرار بگیریم. 

خوشحالم که حال هردوتون خوبه  خوشحالم که با هم حرف زدید. حرف زدن خیلی مبهمات رو روشن میکنه

 

عاقا اون جریان آستین لباست منو کشت :))

مواظب خودت باش عزیز مهربونم. خیلی دوستت دارم فرشته ی مهربون :*

پاسخ:
سلام باران جانم
فدای سرت، شما کامنت نذاشته هم عزیزدلی 😍 راحت باش قربونت برم..
باران طلبکارشم قشنگه ❤😂
ممنونم، روح مامان و بابای آسمونیت هم شاد 🌸
حرفات درسته، قبول دارم.... می دونم شرایط سختیه، ولی پیش خودم میگم وقتی ادعای دوست داشتن داری و یکیو وارد زندگیت می کنی، حالا به هر عنوانی، در قبالش مسئولی.. اینکه به اون شخص حس رها شدگی بخوای بدی به نظرم بی انصافیه‌‌‌‌....
شایدم حرف و نظرم اشتباهه و زیادی حساس شدم باز!
آره واقعا، حرف زدن خیلی خوبه، مخصوصا اگه به موقع باشه
آخ آخ 😅
چشم، شما هم مواظب خودت باش ❤
منم خییلی دوستت دارم باران قشنگم 😙
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی