شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

یک سالِ پیش، چنین روزی

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۱۳ ب.ظ

 

 

چهارشنبه ۲۷ فروردین، شبش نشستم فیلم "رحمان ۱۴۰۰" رو دیدم و خندیدم باهاش....

 

پنجشنبه رو هم به امورات شخصی رسیدگی کردم و غروب برای بار دوم فیلم "مسیر سبز" رو دیدم..... شبش هم رفتیم خونه ی داداش بزرگه اینا و کلی با نی نی بازی کردیم ❤

 

جمعه واسه ناهار دور هم بودیم..‌.‌

 

شنبه رفتم سرکار اونم به چه وضعی..... مامان یه سبد پر از گلدون گُل گذاشته بود که ببرم برای آقای دکتر 🙄 سبد رو با چه زور و زحمتی چپوندم توو یه نایلون گُنده ی مشکی!! همون جا هم سوئیچ از دستم افتاد و جاسوئیچی قشنگم که کادوی آقای دکتر به مناسبت تولدم بود ترک برداشت 😩

 

طبق عادت ماشین رو بردم توو پارکینگ!! بعد یادم افتاد سبد گُل باهام هست، چرا پایین مجتمع پارک نکردم؟! 😩

 

هرکول طور سبد رو بغل کردم و با چه مشقتی رفتم کلینیک.... شال آویزون... کوله آویزون..... یعنی از شانسم یه فردین پیدا نشد کمکم کنه 😂 فقط سر آسانسور یه خانم زحمت کشید و شماره طبقه رو برام زد! 😂

 

نایلون ِ سبد رو گذاشتم روو میز کنارم و رفتم سر جام نشستم....

 

چشمم افتاد به باکس گُلم.. همونی که آقای دکتر به مناسبت روز دختر برام گرفته بودن.... یادم افتاد که چند وقت قبلش آقای دکتر گُلاش رو درآورده بود تا تغییر دکور بده! منم چپ نگاه شون کرده بودم و ایشون گفته بودن دوباره گُلا رو برمی گردونن توو باکس! 😁

 

اون روز همین که در باکس رو برداشتم دیدم گُلا هر کدوم به یه جهتی ولو هستن 😂 چند لحظه شوک شدم.....

 

سرم درد میکرد... رفتم چای درست کنم.. داشتم توو کشو دنبال چای می گشتم که چشمم افتاد به هات چاکلت! واسه زمانی بود که تازه اومده بودم کلینیک سر کار 😂 از تاریخ انقضاش گذشته بود.....

 

یه هات چاکلت درست کردم و عکسشو هم فرستادم برای آقای دکتر و گفتم مسموم نشم صلواااات 😂

 

ایشونم یکم بعد زنگ زدن و کلی ابراز شرمندگی کردن! گفتن براتون قهوه و نسکافه ی جدید می گیرم!!!

 

یعنی هربار رفتم باهاشون شوخی کنم، ایشون چنان جدی گرفتن که دلم می خواست سرم رو بکوبم به دیوار! 🤕

 

گفتم براتون سورپرایز دارم (سبد ِ گلدونای گُل منظورم بود) و ایشونم گفتن تا نیم ساعت دیگه میان!

 

حدود ۴۵ دقیقه بعد آقای دکتر اومدن.... دندون درد داشتن اما با دیدن سبد چناااان خوشحال شدن و ذوق کردن که نگو 😁 تندی هم گلدونا رو کنار گلدونای دیگه چیدن.... هرچی هم گفتم فعلا نچینین، گلدوناشون زشتن و فلان، می گفتن خیلی هم قشنگن 😁

 

مامان ِ من توو ظرف رب و روغن و قوری و هرچی که فکرشو بکنید گُل می کاره و قلمه می زنه ❤ بعد هر مهمونی هم میاد خونه مون دیگه کامل در جریانه که مامانم چطوریه، به خاطر همین هر کی میاد یه چند تا از این گلدونا برمی داره و با خودش می بره 😄

 

یکم بعد مراجعه کننده اومد... وقتی رفت منم خداحافظی کردم و اومدم خونه، ایشونم گفتن میرن پیش دوست ِ دندون پزشک شون!

 

یکشنبه غروب، بعد از روزها که من هوس کیک کرده بودم، دست به کار شدم و کیک قهوه درست کردم اونم با پودر قهوه ی جدی جدی تاریخ انقضا گذشته 😁 مدیونید فکر کنید چون به پودر کاکائوم دستبرد زده شده بود مجبور شدم پودر قهوه بریزم 😂

 

دوشنبه ۱ اردیبهشت، صبح زود بیدار شدم.... قرار بود با مربی و دوتا از بچه ها که خواهرن بریم محل کارشون واسه صبحونه و بازی......

 

حوالی ظهر  وقتی یکم توو حیاط شون بدمینتون بازی کردیم من عذرخواهی کردم و برگشتم خونه....

 

دوش گرفتم و واسه ناهار داداش بزرگه و خانمش و نی نی هم اومدن.... الهی بگردم، توو حموم که بودم نی نی می اومد پشت در حموم دنبالم ❤

 

بعد از ناهار هم چای و کیک قهوه خوردیم 😁 و بعدشم رفتم سر کار...... آقای دکتر یه شهر دیگه بودن و شب که برگشتم خونه تماس گرفتن تا ببینن رسیدم یا نه....

 

کتاب "اتحادیه ی ابلهان" اثر جان کندی تول رو هم اون روز تموم کردم....

 

سه شنبه ۲ اردیبهشت، عصرش دست به کار شدم و نون درست کردم 😁 من کلا توو درست کردن خمیر مشکل دارم ولی خب اون روز نتیجه بد نبود... نون خوشمزه شده بود ولی با شکل اصلیش یکم فرق داشت 😂 فکر کنم چون خورده بود توو ذوقم عکسی هم ازش نگرفتم 😁

 

بعد از شام داداش بزرگه اینا اومدن و کلی از نون خوششون اومد ❤

 

دیروز چهارشنبه، صبحش یکم به کارای شخصی رسیدم و اتاقم رو گردگیری و جاروبرقی کردم و دوش گرفتم.... بعد از ظهر هم رفتم سر کار.....

 

وقتی رسیدم دیدم آقای دکتر همه جا رو ضدعفونی کردن و همه جا بوی محلول میده 😷 در و پنجره رو باز گذاشتیم بلکه بتونیم نفس بکشیم 😁

 

مراجعه کننده اومد و رفت و آقای دکتر گفتن تعطیل کنیم بریم؟!

 

گفتم کجا؟! فلان ساعت مراجعه کننده داریم ها!

 

گفتن نه هفته ی بعده!

 

گفتم نخیر، امروزه!

 

خلاصه زنگ زدم به مراجعه کننده و دیدیم بله، آقای دکتر هفته ی بعد نوبت داده بودن ولی مراجعه کننده واسه امروز باهام هماهنگ کرده بود که همسرشون بیاد!

 

در نهایت موندگار شدیم....

 

آقای دکتر قرار بود برن بیرون که دیگه نرفتن! موندن ویولن و گیتار زدن و ازم تست MMPI گرفتن! و یکم در مورد نتیجه ش گپ زدیم..... بهم گفتن نسبت به خودت خیلی سخت گیری و خیلی خودت رو کنکاش می کنی!

 

درستم هست 🙁

 

اون وسطا هم مامان زنگ زد گفت توو واتس اپ پیام دادم چرا ندیدی؟! 😂 یعنی از وقتی روو تبلتِ مامان براش واتس اپ نصب کردم انقدر داستانای بامزه ای داریم باهاش 😂

 

گفت داری میای واسه بابا فلان چیز رو بخر بیا....

 

مراجعه کننده ی آقا هم اومدن و رفتن.....

 

موقع تعطیل کردن گفتن شنبه صبح میای محل کارم؟!

 

گفتم جدی؟!

 

گفتن آره، ۱۰ صبح بیا.....

 

گفتم تا شنبه هماهنگ می کنیم!

 

پیشنهادشون برام عجیب بود.. ولی خب اعتراف می کنم دلم می خواست بهم چنین پیشنهادی بدن و برم! اما الان که دادن کنجکاو شدم بدونم چرا؟! 😁

 

موقع برگشت به خونه یکم خرید کردم، هله هوله و میوه و اینجور چیزا.... سفارش بابا رو هم انجام دادم و رفتم خونه.....

 

بعد از شام خریدا رو شستم و هلاک افتادم...

 

یه ساعت بعدش داداش کوچیکه و خانمش اومدن پیش مون یکم نشستن...

 

فکر کنم اینجا در موردش چیزی نگفتم 🤔 خب داداش کوچیکه چند ماه بیکار شده بود..... تا اینکه دو سه هفته قبل از کرونا کارفرمای قبلیش (جایی که واسه اولین بار اونجا مشغول شده بود) بهش گفت بیا پیشم مشغول شو...

 

الان کارشو عوض کرده البته....

 

خلاصه داداش کوچیکه فعلا اونجا مشغول شده خدا رو شکر تا ببینیم چی میشه... کارفرماش هم خدا رو شکر آدم خوب و بامرامیه، هوای داداش کوچیکه رو داره.. خدا خیرش بده

 

امروزم به کارام رسیدم و توو فکرم برای فردا چیکار کنم 🤔

 

فردا تولد زن داداش کوچیکه ست ❤ سالگرد عقدشون هم هست 😍 به خاطر فوت مامانش جشن و اینا که نمی گیریم.... ولی مامان قراره فردا ناهار ماکارونی درست کنه... به داداش کوچیکه گفتم منم کیک درست می کنم فقط دور هم باشیم که اوکی داد......

 

هفته ی بعد سه شنبه ۹ اردیبهشت روز روان شناس هست.. توو فکرم بود کیک درست کنم و گُل بگیرم و آقای دکتر رو سورپرایز کنم که یادم افتاد ماه رمضون میشه 🤔 ببینم تا اون روز برنامه م چطور پیش میره.... گل فروشی نزدیک کلینیک هم لابد اون موقع بسته ست....

 

شیطونِ میگه یه گلدون گُل از گلدونای مامان رو بازم براشون ببرم ها 😂

 

...

 

اردیبهشت نوشت: پارسال، چنین روزی شیراز بودیم 😍

 

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۷)

هدیه جونم خوبی دخنر؟ میام می خونمت اما خاموش... پیگیر احوالات هستم  مثل این خانوم فضول های محله ای شدم خخخخخخخخ

پاسخ:
خوبم سمانه جانم
ای جاااان 😂 راحت باش عزیزدلم.....
فضول چیه؟ دور از جونت... هرجور دوست داری باش 😍
  • مامان رونیا رویسا
  • سلام عزیزم

    چطوری 

    ب قول معروف، مامان دستش سبزه 😍😍

    حالا برعکس من، اصلا گل و گلدونام سبز نمیشن خخخخ

    .. 

    دوستم، ی چند تا فیلم خوب معرفی می کنی

    یادم رفته قبلا چیا دیدی

    من پاراسایت و 1917 رو دیدم

    نمی تونم بگم عالی بودن 

    ...

    تو رو خدا کادویی نده که بشه کالبد شکافی اش کنه و تغییر دکور 😂😂😂

    بعد ابراز ناراحتی 😅

    ی چیز جون سخت بگیر واسشون 🤣🤣🤣

    .. 

    کدوم محل کار؟ 

     

    پاسخ:
    سلام صدا قشنگه ی من 😍
    خوبم شکر
    آره خدا رو شکر، ما رو هم قلمه بزنه سبز میشیم 😂
    عزیییییزم..... نمی دونم حکمتش چیه، من که کلا با گل و گیاه غریبه م 🙄 همه میگن از چنین مادری، چنین فرزندی بعیده 😅
    آهان، پس سلیقه مون در مورد فیلم یکم فرق می کنه......
    من فیلم هایی که بر اساس داستان واقعی ساخته میشن رو خیلی دوست دارم... اما فیلمایی که به نظرم ارزش دیدن دارن:
    رستگاری در شاوشنگ
    مسیر سبز
    فارست گامپ
    بازی تقلید
    مهمان نامرئی
    ک مثل کین خواهی
    ۱۲ سال بردگی
    پیانیست
    دختر گمشده
    بروکلین
    .....
    فعلا اینا توو ذهنم بود
    والا 😂 اصلا توو فکر اینم که دیگه بهشون کادویی ندم 😂 بهونه ی خوبیه 😁
    صبح ها درمانگاه هستن، قرار بود برم اونجا پیش شون

    سلااااااا م

    من اومدددددم

    یه کم دیر! ولی خوش اومدم

    (یه کم خودمو تحویل بگیرم بد نیستاااا 😯 )

    میگماااااا  فلسفه خوندن کتاب اتحادیه ابلهان چیه ؟

    مگه ابلهان اتحادیه دارند ؟ رئیس اتحادیه کیه ؟!مقرشون کجاست؟

    بر شیطون لعنت هاااااا  شوخیم گرفته یه چیز میگم به بعضی ها برمیخوره !

    ..... اما بعد

    گل روح آدم رو جلا میده ؛ازش دور نشو ،میگی نه از مامانت بپرس اون میدونه

    راستی به مامانت بگو چرا به خودش زحمت میده ! توی این موقعیت کرونایی ماکارانی برای چی درست میکنه !!؟ همون کیک که تو درست می کتی کافیه! (جون عمه ات 😅)

    اصلا" تو چرا از ورزش دور شدی؟؟! حتما" باید زور بالا سرتون باشه ؟!😯 

    برقرار باشید. به امید دیدار

     

     

     

    پاسخ:
    سلام بر شما
    خوش اومدید
    دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره 😁
    هر چیزی می تونه اتحادیه داشته باشه! بشر دوپا رو دست کم نگیرید! 😉
    توو بخشی از این کتاب میگه: وقتی نابغه ی حقیقی پیدا می شود، می توان آن را از روی این نشانه شناخت: "تمام ابلهان علیه او متحد می شوند" 😉
    نه برنمی خوره، راحت باشید... اصلا گاهی برخوردن خودش تلنگره 🙂
    مامان عاشق گل و گلدونش هست.. من برعکس علاقه ای ندارم! همه هم تعجب می کنن اما دیگه اینجوریه
    😂
    آره واقعا، کلا ورزش رو گذاشتم کنار! از من بعید بود.. منی که حتی توو خونه خودم ورزش می کردم الان کلا قید همه چیو زدم!
    سپاسگزارم
    سلام هدیه جانم . هرکول کی بودی شما آخه؟ :*
    گل و گلدون برای هذیه دادن خیلی خوبه. آدم رو به وجد میاره. من که با دیدن گل کلی ذوق میکنم .

    به به تولد و سالگرد ازدواج. الهی همیشه کنار هم خوشبخت باشن. روح مادر زن داداش هم شاد.

    یه چیزی بگم؟ منم احساس میکنم در مورد خودم خیلی سختگیرم و خودم رو تحت فشار قرار میدم. ماها یحورایی خودمون رو اذیت میکنیم.

    عاقا شیطونه اینبار خیلی هم خوب میگه. خیلی هم عالی. یک گلدون خوشگل از کارهای مامان رو براشون ببر. خیلی هم باارزشه.

    عه درسته. پارسال اینموقع ها از شیراز نوشته بودی. ان شالله بازم سفرهای خوب و پر از خاطره داشته باشید
    مواظب خودت باش عزیز مهربونم :*
    پاسخ:
    سلام باران عزیزم
    واااای انقدررر سنگین بود 😅 یاد هرکول بازی های خودت میفتادم 😍😂
    ای جااااانم... کاش نزدیک هم بودیم و هی برات گلدون گل می آوردم تا خوشحال بشی.... عزییییییزم 💖
    ممنونم عزیزدلم.. روح مامان و بابای مهربون شما هم شاد 🌸
    دقیقا همینطوره باران، یه ذره بین گرفتیم دست مون و مدام خودمون رو لای منگنه قرار می دیم.... خیلی به خودمون سخت می گیریم....
    فکر کنم در نهایت باید همین کارو کنم
    قربونت برم، ان شاءالله
    چشم، شما هم مواظب خودت باش 😙

    سلاااام بر قشنگ من.

    ای جان من عکس گلا رو دیدم اصلا قلب و روحم خجسته شد. دست و پنجه های مامان طلا🥰💛 اقای دکتر حق داشتن دندون درد رو فراموش کنن 😷😈

    خدای من نی نی رو تجسم کردم در انتظار مِه مِه ی مهربونش پشت در حمام😍دلم ضعفففف رفت🤤

    به تاریخ انقضای یه سری محصولات اعتقادی ندارم🤑 نوش وجوده

    خداروشکر بابت کار داداش کوچیکه. الهی که اوضاع همیشه بر وفق مرادشون باشه.🙏🏻

    پاسخ:
    سلام مری مریا جان ِ من
    عزییییییزم 😍 قربونت برم... یعنی باورم نمیشه یه آقا تا این حد گل و گیاه دوست داشته باشه.. به قدری روح لطیفی دارن که یه وقتایی من شرمنده میشم 😅
    آخ که منم دلم ضعف میره واسه کاراش 😍 تا حالا هیشکی منو اینجوری دوست نداشته 😅 خدا همه ی نی نی ها رو حفظ کنه که عشقن ❤
    موافقم، تاریخ انقضا عددی بیش نیست 😁 فدای شما
    خدا رو شکر واقعا، آمین، ممنونم مهربون ِ من 😙

    هدیه من یه سوالی بپرسم؟ شاید بعدازاینهمه مدت که باهاتم پرسیدن این سوال یکم واست عجیب باشه که پس هواسِ این دختر کجاست و چی میاد میخونه😐 ولی میشه یه کوچولو واسم توضیح بدی چه کسایی میان پیش آقای دکتر؟ ایشون روان شناسن خب؟ بعد آیا مشاوره هم هستن؟ خب الان من یه مشکلی دارم ولی نمیدونم که باید پیش کی برم!؟ 

    پاسخ:
    الهییییی
    آره حتما....
    آقای دکتر روان شناس و مشاور هستن... کسایی که میان پیش ایشون هم مراجعه کننده های عادی هستن که برای مثلا مشاوره ی تحصیلی، اضطراب، زوج درمانی، اختلالات کودکان و غیره میان پیش شون، و هم کسایی که از طرف پزشکی قانونی و یا نیروی انتظامی معرفی میشن برای انجام تست، حالا یا برای تشخیص اختلال برای روند طلاق و دادگاه، یا استخدام و یا یه سری جرم و جنایت!
    روان شناس کارش مشاوره و روان درمانی هست
    روان پزشک کارش تشخیص و در صورت نیاز تجویز دارو هست
    معمولا میری پیش روان شناس و اگه ایشون تشخیص بدن شما رو ارجاع میدن به روان پزشک

    هدیه براشون گل بگیر به مناسبت روزشون و خودت یه کیک کوچولو درس کن موقع افطار میتونن بخورن.

    .

    وای خدا مامانها کلا داستانن😂 مامان من بااینکه الان دوساله تلگرام داره باز بعصی وقتا میاد یسری سوالا میپرسه بعدشم میگه تو چرا بمن یاد نمیدی این چیزارو؟ درحالیکه حداقل ۱۰ بار بهش گفتم، یادش میره😐😂

    .

    چرا از نون عکس نگرفتی واسمون استوری کن عاقا من عاشق استوریم تو فقط عکس بذار😍😁

    پاسخ:
    خیلی دوست دارم براشون کیک درست کنم... باید ببینم امکانش هست یا نه چون ایشون این هفته زیاد کلینیک نیستن، باید ببینم چطور میشه
    ای وااای فاطمه 😂 مامان منم دقیقا همینه 😂 هربار ناراحت میشه میگه شما اصلا به من یاد نمیدید! در حالی که قبلا براش شونصد بار توضیح دادم.... نااااازی پس همه شون همینطورن ❤😂
    ای جاااااان 😍 آره واقعا، الان دلم هست که چرا از اثر هنریم عکس نگرفتم 😅 چشم از این به بعد سعی می کنم عکس بگیرم 😁
  • مامان رونیا و رویسا
  • دختر گمشده رو دیشب دیدم اتفاقا

    فک کنم کم حوصله شوم تو فیلم دیدن

    2 ساعت ی جا نشستن خیلیه واسم خخخخخخ

    پیانیست؟

    چقد آشناست واسم

    ی خانمی نبود ک فک کنم نمی تونست حرف بزنه؟

    می رفت واسه کسی که پیانو داشت پیانو می زد

    ب شرط اینکه اون مرده هر دفه...

    آخرش زبونش باز شد و عاشق هم شدن

    وای همش رو گفتم که خخخخخ

    اگه اونه ک 10 سال پیش دیدمش گمونم

    مرسی از راهنماییت

    اونایی ک ندیدم رو دان می کنم

    پاسخ:
    الهییی 😂
    البته شما ماشالله اونقدر فعال و پرانرژی هستی که والا اگه منم بودم نمی تونستم دو ساعت یه جا قرار بگیرم 😅😍
    نه عزیزم، اون نیست
    اینی که من میگم محصول ۲۰۰۲ و بر اساس زندگی واقعی یه نوازنده ی پیانو توو جنگ جهانی دوم هست
    من الان کنجکاو شدم اونی که شما گفتی رو برم ببینم 😂 اونم اسمش پیانیست هست؟
    امیدوارم خوشت بیاد ❤

    وای خدا تجسم کردم نی نی با اون دستهای تپلش میزنه به در 😍

    به نظر منم واسه روز روانشناس کیک خودتو درست کن😉😉بعد موقع افطار جلو آقای دکتر ،تغییر دکورش بده 😎😎😎😂😂😂

    پاسخ:
    آخ خدااا 😍 اصلا همین که از در حموم اومدم بیرون و یهو جلوم سبز شد و باهاش چشم توو چشم شدم... اون نگاه منتظرش... دلم رفت 😍
    ان شاءالله همین کارو می کنم 😊
    واااای 😂 ایده ت عالی بود 😂

    سلام هدیه عزیزم، خیلی وقت بود که با گوشی خودم نمیتونستم ووبلاگتو بخونم و نظر بدم، با گوشی همسر میخوندم. خلاصه پیگیرتبودم. خخداروشکر که حالت خوبه عزیزم. هدیه جون ااقای دکتر که از بیمارستان اومد قرنطینه نشدن؟ خوب خطرناک نیست؟ عزیزم یه مدت تعطیل بکنه محل کارو... خلاصه عزیزم خیلیی مواظب خودت باش.

    راستی عزیزمماشینتم مبارک باشه. درسته که خیلی وقته خریدی ولی من اون موقع نتونستم تبریک بگم.

    پاسخ:
    سلام شیدا جان
    عزیییییزم، ممنونم بابت پیگیر بودنت ❤
    ۲۲ روز بستری بودن، بعدم که مرخص شدن دوباره بردن شون سر کار... اتفاقا همینو منم گفتم، ولی خب دستور از بالا بود! اصلا یه چیز عجیب و غریبی....
    شیدا جان الان که گذشت! ایشون نهایت می تونست کلینیک رو تعطیل کنه.. درمانگاه و بیمارستان رو که نمی تونست!
    چشم عزیزم
    ممنونم ازت، قربون محبتت 🌹
    راستی من درخواستی از شما توو اینستا نداشتم ها 🤔 یعنی مشکل از کجاست؟!

    سلام

    پاشو برو وب باران برای ترجمه کامنت من لطفا"

    برقرار باشید به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام
    یااا خداااا 😂 بله حتما....
    در پناه خدا
  • آیدا سبزاندیش
  • چقدر این زندگی و این بهار زیباست... باید قدر تک تک لحظه ها رو دونست و با افکار منفی و قضاوت ها خرابشون نکرد، به سادگی و لطافت و زیبایی تمام گلها و گیاهان، زندگی واقعا زیباست...

    پاسخ:
    چقدر خوشحالم که چنین حسی داری ❤
    همین قدر قوی و همین قدر مثبت برو جلو دختر 🌹

    آآآآآآآآآآخ گفتی منم اصلا با گل میونه خوبی ندارم 😐یعنی هرچقدرم تلاش کردم و گل خریدم اما همشون خیلی سریع خشک میشن نامرداا🤔🤔 دیگه منم باهاشون قهر کردم🥱🥱

    فقط اوج هنرم کاشتن سبزه عید هست 😏که اونم خواهرم همش مسخره م میکنه و میگه سپیده سبزه اش مثل کله ای هست که داره کچل میشه😜

    من میگم روز روانشناس خیلی خودت رو اذیت نکن 🤐نمیخوادم دوباره گلدون بیاری هرکول طور 🙃🙃میگم یه قلمه بزار تو کیفت بیا بده به آقای دکتر که حال و هواشون گل و بلبلی هست و بوگووو تو هر گلدونی که خواستین خودتون بکارین!!! 🤗😍😝ببین من اصن خدای ایده های ناب و سورپرایزانه هستم!! 😷😷خیلی خوشحال باش که دوستی مثل من داری که تو کله اش پر ایده های ناب و البته دست یافتنی هست🤕😍🤣

    پاسخ:
    الهیییییی 😅
    وااای سپیده هر کی منو می بینه میگه از اون مادر گل و گیاه دوست، چنین دختری بعیده 😅
    ای جاااان واسه سبزه ت 😂
    به هر حال هر کسی را بهر کاری ساختن 😉 قرار نیست همه توو یه مورد خاص کار بلد باشن که.. شما هم هنر و استعدادت یه جای دیگه و توو یه رشته ی دیگه ست ❤
    ایده ت محشر بود 😂 کاش زودتر کامنتت رو دیده بودم خب 😂
    اتفاقا اصلا خودمو اذیت نکردم و خیلی سرخوشانه رفتار کردم 😁
    پس چی؟؟؟ خیلی خیلی به خاطر داشتن دوستی مثل شما خوشحالم 😍 ایده های نابتم قشنگه 😙

    سلام

    😈😈😈😈😳😳😵😵😵😵😵

    بعد میکن چرا میفروش عصبانی میشه !!؟ 😡

    الان این چند روز معلوم هست تو کدوم .... استغفرالله ! کجا رفتی ؟

    لای

    پاسخ:
    سلام
    وقتی جناب میفروش عصبانی می شود! 🤐

    هدیه هاااااااااااااااااااااای  هااااااااااااااااااااااااااااای هااااااااااااااااااااااای هدیه

    کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

    عجب گیری افتادیما از دست این دختره بی خیال و سر بهوا !!!!!!!!

    اصلا" سلام و علیک هم نمی کنم ! برقرار مرقرار هم نمی نویسم

    پاسخ:
    بله بله؟
    همین جام جناب میفروش، لطفا آروم باشید.... 😳

    سلام

    مگه میذارید ما آروم باشیم 😈😈😠😠😱😱

    کجا میذازی میری یهو پیدات نیست ؟😮😩

    خوبی؟خونواده خوبند؟آقای دکترخوبند؟

    یعنی توی این چند روز هیچی نداشتی بنویسی ؟ غذا نخوردی ؟ بیرون نرفتی ؟ورزش نکردی ؟مهمون نداشتی ؟مهمونی نرفتی؟ خب بیا دو خط بنویس دیگه!

    برقرار باشید . به امید دیدار

     

    پاسخ:
    سلام
    ای بابا... من همین جام، فقط حس و حال تعریف نیست، آخه چیز تعریف کردنی هم آنچنان نیست
    خوبم شکر
    خونواده هم خدا رو شکر خوب هستن
    آقای دکتر فکر نکنم زیاد خوب باشن! درگیر یه سری مسائل هستن که انگار دل شون هم نمی خواد درباره ش حرف بزنن، واسه همین منم زیاد در جریان کاراشون نیستم
    سعی می کنم بیام بنویسم ولی قول نمیدم! نمی خوام بد قول بشم...
    در پناه خدا باشید
  • مامان پارسا رایا
  • هدیه جون نگرانت شدم بیا یه خبر از سلامتیت بده گلم

    پاسخ:
    عزیییییییزم
    با کامنت تون شرمنده شدم....
    میام پست جدید می ذارم ان شاءالله
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی