شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

خیال ِ خنده های تو

يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ

 

 

به به! ببین کی اینجاست؟! 😁 چه زرنگ شدن مردم! 😁 چه تند تند پست می ذارن! 😁

 

پست قبلی رو که سعی کرده بودم خلاصه بگم تا حوصله تون سر نره! اما امروز می خوام با جزییات بیشتر بگم، یکم حرف بزنم.....

 

یکشنبه ۱۸ خرداد رفتم سرکار.. قرار بود روان شناس خانم بیاد که یه ساعت بعد تماس گرفت گفت نمیاد!! 😒

 

منم به آقای دکتر اطلاع دادم و ایشونم گفتن زودتر تعطیل کن برو خونه!

 

بعد از تعطیل کردن رفتم یه سری خرید بهداشتی داشتم انجام دادم و سر راه هله هوله گرفتم رفتم خونه..... اما چه رفتنی؟!

 

ماشین رو بردم توو پارکینگ و با کوله و نایلون خرید رفتم پشت در واحد دیدم قفله!! متوجه شده بودم مامان و بابا رفتن باغ، اما اینجور وقتا کلید رو برام یه جا مخفی می کنن تا بردارم! اما اون روز بابا حواسش نبود و کلید موند پشت در!

 

تازه اون روز بود که برامون سوال شد من چرا کلید واحد رو ندارم؟! 😂

 

خلاصه اینکه موندم پشت در.....

 

زنگ زدم به زن داداش بزرگه که ببینم اگه خونه هست برم پیشش، دیدم میگه خارج از شهر هستن!! زنگ زدم به زن داداش کوچیکه، خونه ی باباش بود!! زنگ زدم به بابا، گفت یه کلید پشت در مونده و یکی هم دست خودشه!!

 

هیچی دیگه، اومدم توو پارکینگ، بار و بندیل رو گذاشتم روو پله و گذران عمر کردم تا بیان 😂

 

همون موقع خاله کوچیکه اومد.. برامون آش آورده بود... گفت بیا بریم خونه مون، قبول نکردم......

 

یکم توو باغچه چرخیدم و یکمم توو آلاچیق نشستم... یکم رفتم توو ماشین لم دادم و موزیک گوش کردم.... توو همون فاصله هم هله هوله خوردم! بستنی یخی هم گرفته بودم، دوتاش رو خوردم اما بقیه ش آآآب شده بود 😂 یه پفک هم خوردم 😁

 

حدود دو ساعت بعد داداش بزرگه رسید.... اصراااار که بیا بریم بالا... همون موقع مامان و بابا هم رسیدن......

 

همین که وارد واحد شدیم مامان رفت یه کلید یدک آورد گفت این دست تو باشه 😂 

 

واسه شام زن داداش کوچیکه هم خودشو رسوند... داداش کوچیکه دیرتر اومد، سرکار سرشون شلوغ بود.....

 

بعد از شام هم داداش بزرگه اینا اومدن و دور هم بودیم...

 

همون شب زن داداش بزرگه سریال هم گناه رو بهم داد تا تماشا کنم.. تا الان ۳ قسمتش رو دیدم...

 

دوشنبه ۱۹ خرداد، صبحش دوش گرفتم و یکم به کارام رسیدم... با آقای دکتر تماس گرفتم و یه نوبت رو باهاشون هماهنگ کردم..

 

بعد از ظهر رفتم سرکار.... یه زوج اومده بودن واسه مشاوره که هر کدوم جدا رفتن داخل اتاق و با آقای دکتر صحبت کردن...

 

بعد از رفتن شون، آقای دکتر هم رفتن.... منم زودتر تعطیل کردم و با دخترخاله رفتیم بازار.... یه سری خرید داشتم که برای اولین بار توو عمرم وارد اولین مغازه که می شدیم خرید می کردم می اومدیم بیرون 😁

 

اون روز دخترخاله برام کادوی تولد هم گرفت! به خاطر کرونا نشده بود کادوم رو زودتر بگیره...

 

واسه شام رفتیم فست فودی مهمون دخترخاله....

 

شب که رسیدم خونه نی نی و دخترخاله ی زن داداش بزرگه که یه دختربچه ی ۶ ساله ست اومدن پیشم.... یکم بازی کردیم و بعد زن داداش بزرگه اومد دنبال شون....

 

سه شنبه ۲۰ خرداد، همین که می خواستم راه بیفتم برم کلینیک، آقای دکتر تماس گرفتن گفتن میشه لپ تاپت رو هم بیاری؟!

 

یعنی شانس آوردن نگفتن کلینیک تعطیله! چون نه تنها ضدآفتاب زده بودم، بلکه لباس هم پوشیده بودم 😂

 

رفتم کلینیک... شدیدا مشغول تصحیح تست ها بودن... روو لپ تاپ برام نرم افزارش رو نصب کردیم و ایشون توو اتاق شون، منم روو میزم مشغول تست ها شدیم..... من پاسخنامه ها رو وارد می کردم و ایشون ارزیابی و تفسیر می کردن می نوشتن....

 

تازه بخشیش هم موند که آوردم خونه انجام دادم!

 

چهارشنبه ۲۱ خرداد، اتاقم رو تمیز کردم و یه سری لباس داشتم که با دست شستم... دوش گرفتم و حوالی ظهر بود که یه پیامک از دادگاه برام اومد! 😐 مبنی بر اینکه پرونده ی به شماره ی فلان و فلان تون به شعبه ی اجرای مدنی واصل شد! 😐

 

وااای منو میگی؟! دوباره اون روزای تلخ دادگاه برام تداعی شد.... خشکم زده بود.....

 

پیامک رو فرستادم برای آقای دکتر و ایشونم با دوست شون که توو دادگاه کار می کنه تماس گرفتن تا ببینن جریان چیه؟!

 

البته که هنوز نفهمیدیم جریان چیه؟!

 

به مامان اینا چیزی نگفتم چون حوصله ی جنگ اعصاب نداشتم... شماره پرونده ها مربوط به همون پرونده های طلاقه! اصلا توانشو ندارم بخوام دوباره پام رو توو دادگاه بذارم!

 

رفتم سرکار... بقیه ی تست ها رو ریختم روو فلش ِ آقای دکتر و همون موقع روان شناس خانم هم رسید....

 

اون روز دو ساعت تمام نشستن پیشم و گپ زدیم... از موارد مختلفی که این مدت برامون اتفاق افتاده بود، از کیس های جالبی که ایشون داشت و نحوه ی برخوردشون، از یه سری چالش های کاری... کلی گپ زدیم و کیف کردیم....

 

شب که برگشتم خونه، داداش بزرگه و نی نی اومدن پیش مون ❤

 

پنجشنبه ۲۲ خرداد....

 

قرار بود با دو تا از خاله ها و دائی کوچیکه بریم روستا... صبحش وسایلم رو جمع کردم و مامان هم ناهار درست کرد... نزدیک ظهر راهی شدیم.....

 

رسیدیم به روستا و از یه جاده ی فرعی ِ خاکی رفتیم و رسیدیم به ویلای جنگلی.... آخ که دلم رفت 😍 یه خونه ی چوبی با یه محوطه پر از دار و درخت و گل و سبزی.... یه حوض کوچولوی گرد... دوتا تخت چوبی توو محوطه... دوتا سکو... و یه سگ نگهبان که زودی با همه رفیق می شد 😂

 

تا رسیدیم سفره انداختیم و ناهار خوردیم... بعدم همگی راهی رودخونه شدیم....

 

اولش پیاده راهی شدیم.. وسط راه مامانا هلاک شدن چون هم راه طولانی بود و هم هوا به شدت گرم... پسردائی و شوهر ِ دخترخاله برگشتن تا ماشین بیارن! منو بابا و دائی پیاده ادامه دادیم اما بقیه وسط راه نشستن منتظر ماشین!

 

همین که رسیدیم لب رودخونه، شوهر ِ دخترخاله زنگ زد به دایی که کلید ویلا رو اشتباه دادی و پشت در موندیم! 😂 هیچی دیگه، دائی دوباره این همهههه راه رو پیاده برگشت تا کلید بده بهشون!!!!

 

خلاصه همه رسیدیم کنار رودخونه.... مامانا یه حصیر پهن کردن و ولو شدن 😂 بچه ها هم یه سری رفتن آب تنی... منو چند نفر هم موندیم تماشاشون می کردیم.....

 

همون جا بودیم که دیدیم نی نی شون هم رسیدن 😍

 

نی نی از لحظه ای که منو دید چسبید به بغلم تا شب موقع رفتن شون! ❤

 

بعد از آبتنی بچه ها با ماشین برگشتیم ویلا...

 

حوالی غروب یه خاله ی دیگه م و پسرش هم بهمون ملحق شدن... با یه قابلمه حلوای مخصوص خاله 😍

 

غروب داداش کوچیکه اینا هم رسیدن و جمع مون، جمع شد ❤

 

شب آقایون مشغول تدارک شام شدن.. نی نی به شدت گیج و خسته بود اما دلش نمی اومد و نمی تونست بخوابه! مدام بازی می کردیم و دنبالش این ور و اون ور می رفتم 😍 زن داداش بزرگه ناراحت بود، می گفت خسته ت کرده! شاید خسته بودم اما واقعا لذت می بردم ❤

 

بعد از شام داداش بزرگه اینا راهی خونه شدن......

 

بچه ها هم تصمیم گرفتیم بریم پیاده روی! توو اون جاده ی خاکی و تاااریک! دوتا چراغ قوه گرفتیم و راهی شدیم.....

 

نگم براتون، پسرا هرچی فیلم ترسناک دیده بودن توو عمرشون یادشون افتاده بود که تعریف کنن 😂 پسردائی که مدام شکل اجنه رو توصیف می کرد و اداشون رو درمی آورد! یعنی وسط جیغ زدن هامون، مُرده بودیم از خنده 😂 لامصبا هی با دست و چوب و تکون دادن برگای درخت و صداهای عجیب و غریب فضا رو جن زده می کردن 😂

 

زن داداش کوچیکه که داشت اشکش درمی اومد!

 

دیگه یه جایی عقب گرد کردیم و برگشتیم ویلا.... اون شب جرات نمی کردیم تنهایی بریم دست شویی چون دست شویی با خونه فاصله داشت 😂 والا منم که رفتم همش فکر می کردم یکی میخواد از پنجره ی بی در و پیکر دست شویی بیاد توو 😂

 

شب موقع خواب، آقایون رفتن روو سکو و خانما هم داخل خونه خوابیدیم...

 

خونه یه هال و آشپزخونه بود که از هال پله ی چوبی می خورد می رفت بالا و می رسید به یه اتاق زیر شیروونی مانند مثلثی 😍 دائی کوچیکه رفت اون بالا خوابید... من دلم می خواست برم ولی شهامتشو نداشتم 😁

 

صبح جمعه، شوهر ِ دخترخاله رفت آلوچه ی جنگلی چید و اومد یه املت مشتی زد و صبحونه خوردیم..... بعدشم بچه ها با ماشین راهی رودخونه شدیم... می خواستیم آبتنی کنیم اما به قدری شلوغ شده بود که نگوووو.....

 

یه سری جوون توو آب بودن! با دیدن مون گفتن الان میان بیرون تا ما بریم آبتنی! یکم صبر کردیم اما در نهایت پسرامون گفتن بی خیال، برگردیم ویلا!

 

واقعا هم سخت بود، به هرحال روز تعطیل بود و هر کی می اومد دلش می خواست بپره توو آب خنک شه....

 

ناهار کته و خورشت گوجه بادمجون خوردیم که کلی چسبید 😍 بعد از ناهار بساط چای بود و یه بحث داغ که کلی بابتش توو سر و کله ی هم زدیم.....

 

داداش کوچیکه و خانمش و پسردائی خداحافظی کردن و زودتر ازمون جدا شدن و رفتن خونه...

 

بعدشم وسایل رو جمع کردیم، ویلا رو تحویل دادیم و راهی شدیم.... یه جایی بین راه توقف کردیم و رفتیم توو دل جنگل نشستیم هندونه خوردیم....

 

رسیدیم خونه، وسایل رو خالی کردیم و من مشغول شستن ماشین شدم 😁 این بار گربه شور کردم و ۱۰ دقیقه ای ماشین شسته شد 😂

 

اومدم بالا، یه روو فرشی پهن کردم نشستم، همینطور که مشغول دیدن دورهمی و برنامه ی الیکا عبدالرزاقی و امین زندگانی بودم لاک ناخنام رو پاک کردم، سوهان کشیدم و بعدشم پریدم حموم.....

 

توو حموم که بودم مامان، نی نی به بغل اومد پشت در حموم 😍 داشتن می رفتن بیرون که اومدن یه سر بهمون بزنن....

 

شب با موهای نم دار خوابیدم و خدا رو شکر برای اولین بار سردرد نشدم!

 

شنبه ۲۴ خرداد، بعد از ظهر رفتم سرکار.....

 

یکم بعد آقای دکتر هم اومدن... مراجعه کننده داشتیم که نیومد! آقای دکتر نشستن پای تست هاشون و منم رفتم قند آوردم خورد کنم!!! حالا داستانش چیه؟!

 

آقای دکتر چون زیاد چای می خورن عادت دارن قند رو کوچولو بخورن بلکه مرض قند نگیرن 😁 چند وقت پیش با کلی عذرخواهی و شرمندگی و عذاب وجدان بهم گفتن براشون قند خورد می کنم؟!

 

اون روز قند خورد کردم و خوشم اومد 😁 البته که با ناخنای بلند سخت بود ولی خب جالب بودم برام! حالا دیروز دیدم ایشون که مشغولن، منم کاری ندارم، رفتم قند آوردم و نشستم به خورد کردن 😁 به نظرم اینکه سعی می کنی مرتب و منظم خوردشون کنی باعث میشه تمرکزت بالا بره، یه جور تمرین رفع اضطراب هم می تونه باشه 😁

 

وسطای ساعت کاری آقای دکتر رفتن کلینیک دیگه.... نیم ساعت بعد زنگ زدن گفتن ساندویچ می خوری؟!

 

دیگه نه و نوچ و میل ندارم و تعارف و چی و چی رو گذاشتم کنار! گفتم اوکی 😁 گفتن نیم ساعت دیگه میان!

 

یکم بعد یه خانم و دختربچه شون اومدن و برای دوشنبه بهشون نوبت دادم.. میشد صبر کنن تا آقای دکتر بیان و مشاوره بگیرن اما گفتن باید برن سرکار... واسه همین دوشنبه نوبت دوم رو براشون هماهنگ کردم...

 

حدود یه ساعت بعد آقای دکتر برگشتن با ساندویچ سوسیس بندری..... 

 

بعد از خوردن ساندویچ، ایشون نشستن پای تست و منم ظرفا رو شستم و اونجا رو یکم مرتب کردم.... بعدشم نشستیم سر پلمپ کردن جواب تست ها!

 

آخرای ساعت کاری می خواستیم تعطیل کنیم که یهو گفتن بیا بشین می خوام یه چیزی نشونت بدم! بعد یه فیلم نشونم دادن که.......

 

یکی از دوستان شون که زن و بچه هم داره، متوجه میشه که دوست دخترش! با یکی دیگه هم هست! چطوری؟! گوشی دختره رو می گیره و چت هاشو می بینه! چت های خاصی هم بوده! از چت ها فیلم می گیره و می فرسته برای آقای دکتر 😳

 

آقای دکتر گفتن نظرت چیه؟!

 

گفتم چیزی که عوض داره، گله نداره!

 

گفتم این آقا وقتی خودش زن و بچه داره و میره یه زندگی دیگه هم واسه خودش درست می کنه، نمی تونه توقع غیر این از دختره داشته باشه!

 

گفتم الان این آقا مشکل شون چیه؟!

 

گفتن این آقا میگه من به غیرتم برخورده! و دختره رو دوسش دارم! و می خوام ببخشمش تا برگرده! و........ 😐

 

گفتم وقتی این آقا خودش نمی تونه تک پر باشه، حق نداره از دختره توقع تک پر بودن داشته باشه!

 

بعدشم تعطیل کردیم اومدیم بیرون.... قرار بود آقای دکتر رو تا یه جایی برسونم چون ماشین نداشتن و وسایل شون هم زیاد بود... اول تا نزدیک خیابون شون رسوندم اما بعد گفتم تعارف نکنید، بگید کجا برم؟!

 

خلاصه سر کوچه شون پیاده شون کردم... اولین بارم بود اون مسیر رو می رفتم، برام جالب بود...

 

بعدشم برگشتم خونه.... داداش بزرگه اینا واسه شام اومدن پیش مون.. موقع رفتن، نی نی به زور رفت ❤ داشتیم با هم لوگو بازی می کردیم، دلش نمی اومد بره ❤

 

بعد از رفتن شون اومدم توو اتاقم....

 

ولی شدیدا دلم به جریان اون آقا هست که چرا کامل تر جواب ندادم! چون سعی داشت به دختره اختلال شخصیت بچسبونه! دلم می خواست به اون آقا بگم دختره اختلال داره، اوکی، ولی خودت اختلالت چیه که زن و بچه داری اما دنبال دوست دختری؟!

 

دلم می خواست بگم جفت کارا غلطه، خیانت خیانته، اما اینکه واسه خودت حلال بدونیش و واسه زن رو حرام، اون دیگه نتیجه ی فرهنگ غلط و تربیت غلطه توئه!

 

مثل اینکه دختره از ایناست که بی رویه واسه اون آقا خرج می کرده! توو دلم مونده بگم مردی که اجازه میده یه زن بی رویه براش خرج کنه، مرد نیست، خودش یه پا زنه!!!

 

اَه که چقدر حرص خوردم....

 

کاش یاد بگیریم انقدر توو غلط کردن هامون، توو مسیر اشتباه رفتن هامون، زن و مرد نکنیم! نگیم چون فلان کار رو یه مرد کرده پس اوکیه و اشکالی نداره و آبروش نمیره! اما اگه زن بکنه بگیم وااای زنه هرزه ست و رسوا و بی آبرو شده و فلان!

 

خیلی از ما خانم ها هم متاسفانه همین افکار مزخرف و پوسیده رو داریم...

 

خیانت خیانته، چه مرد مرتکب بشه و چه زن... راه اشتباه، اشتباهه، چه مرد بره چه زن... کاش یاد بگیریم انقدر عقاید تبعیضانه رو تکرار نکنیم، انقدر با کلمات بازی نکنیم....

 

ما خانم ها از هم جنس هامون خیلی جاها ضربه خوردیم... آقایون هم حتما خیلی جاها از هم جنس هاشون ضربه خوردن... نگیم همیشه زن مقصره، که نیست.... زن هم آدمه مثل مرد... جفت شون احساسات و عواطف دارن، غرور دارن، نیاز به محبت و توجه دارن...

 

کاش یاد بگیریم انقدر همدیگه رو با ترازوی جنسیت اندازه نگیریم....

 

اول هم به خودم میگم!

 

...

 

پ.ن: یعنی من وقتی زودم میام بازم پستام طولانیه 😅

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۲۴)

برو سایت عدل ایران 

قسمت پیگیری پرونده برای اشخاص وارد سامانه خودت شو  

تیک مختومه غیر مختومه را بزن 

همه چیز پرونده اونجا هست ..

پاسخ:
رفتم آبان جان ولی نمی تونم وارد شم
اما بازم سعی می کنم
مرسی دوستم

به به هدیه جانم اولم دست شما درد نکنه بابت پست زیبات حال کردمااا چی بهتر از این که روز تعطیلت با پست هدیه شروع شه 

ایول چه پس بهتون خوش گذشته

آره میگن کارهایی که همزمان با دو دست انجام بشه و فکر بخواد خیلی تاثیر داره مثل بافتن این دستبندها و اوریگامی دوست دارم یک کدومشو اینجا شروع کنم تا ببینم چی میشه

اوووو من که میگم گناه آقا بیشتره هم زن داشته هم بچه اون خانم فقط دوست پسر داشته اینا باهم دنیایی فرق دارن

ایول به شما و نی نی 

به به حالا کم کم یاد میگیری مثل من تمیز باشی (یعنی اصلا تمیز نباشی)

کلیدم گم نکنیاااااااااااااا

پاسخ:
خواهش می کنم، قربون شما برم من 😍
ای جاااان دلم 😍 یعنی قشنگ ذوق مرگ شدماااا 😅🤗
آره خدا رو شکر، از گرمای هوا فاکتور بگیریم همه چیز عالی بود
چه جالب.... حتما شروع کن الهام جان، مطمئنم اونقدر خوش ذوق و سلیقه ای که نتیجه ش فوق العاده میشه 😙
منم با نظرت موافقم، اگه قرار باشه میزان بزرگی اشتباه اندازه گرفته بشه، اشتباه آقا بزرگ تر بود.. ولی خب متاسفانه به حُکم مرد بودن، از نظر خودشون اشتباهی نکردن و اون دختر بود که خیانت کرد!!!
وااای 😂 نگووووو... فکر کنم دفعه ی بعد فقط یه شلنگ آب بگیرم روو ماشین و تمام 😂
چشم چشم 😁

سلام

دارم وبلاگتون رو میخونم

اتفاقی پیداتون کردم

جالب بود که همین لحظه دیدم پست جدید گذاشتید 🌹

پاسخ:
سلام ترنج جان
عزیییییزم.... خوش اومدید 😍

اقا من احساس میکنم الان در ... مازندران هستم.(شهر شما😍😅)

اومدم وب رو باز کردم، همزمان تی وی روشنه و عصر جدید در حال پخش. شرکت کننده داشت مازنی میخوند😍😭 و اینکه امروزم هوس پایتخت کردیم و با دوستام نشستیم پایتخت دیدن🙈😂

وای میدونستی یکی از کابوسای من پشت درای بسته موندنه😢🙁 وحشت دارم از این موضوع . ولی خب بستنی یخی و پفک دردش رو کم میکنه😋🤤

دادگاه😐 از شنیدن اسمشم کلافه میشم. اون روزاتو هرگز یادم نمیره🙂 خداروشکر اون کابوس تموم شده. 

جان جان روستا گردیییییی😍😍😇😇 با طعم نی نی و رودخونه و اون وسطا بادمجون🤪 رحمممم کن 😏جن آخهههه؟؟ من چندین روزه با آجی تنها خونه ام😟 میدونستی آجی خیلی زود میخوابه؟ 😫 امشب کی منو میخوابونه؟ 

و در مورد اون موضوع خیانت😐 متاسفم که توی ایران نگاه جنسیتی هستش، وحتی خانمام توی قضاوت هاشون میبینی نسبت به خودشون ظالمن. چیزی که زیاد دیدم، اگه این اتفاق رابطه و نفر سوم باشه خانم اول ، خانم دوم رو بیشتر از اقا مقصر میدونه. و نگاهای این شکلی بسیار... 

خلاصه سرت رو درد نیارم. خیلی خوب گفتی☺️

پاسخ:
اِی خداااا 😍 چه همزمانی قشنگی 😍 توو عصر جدید مازنی خوندن؟! من چرا ندیدم؟! 😭 یادم باشه پیگیری کنم از دستم در نره 😁
وووییی پایتخت 😂 نوش جون تون.. دیدنش همیشه جذابه
الهییییی... واسه من دردش خوردنی بود، تا حدودی امکانات وجود داشت که بتونم سرم رو گرم کنم... اما توو شرایط سخت تر... خیلی حس بدیه
آره بستنی و پفک دردش رو کم کرد.. اگه یه نوشیدنی خنک هم داشتم که دیگه کمترم می شد 😁
واقعا خدا رو شکر که اون روزا تموم شد.. گاهی که یادم میفته با خودم میگم چطوری تحمل می کردم؟! آدمو پیر می کنه.....
عاشق روستام، به خصوص از این روستاهای بکر و خونه چوبی و سرسبزی و رودخونه و..... آخ آخ 😍
الهی بگردم 😟 خودم پیشتم عزیزدلم 😙
دقیقا مری، خیلی وقتا خانم ها هم در مورد هم جنس هاشون ظالمن.. فکر می کنیم پارتنرمون ساده ست و گول خورده و اون نفر سوم شیطانیه که برای پارتنرمون دام پهن کرده!
در صورتی که هیچوقت یه نفر به تنهایی مقصر نیست
فدا فدا ❤

به بههههههههههه😍😍😍😍😍هدیه ی قشنگگمممممم

پاسخ:
قشنگ شمایی و اون نگاهت 😍

سلام هدیه جون من سالهاس خواننده ی خاموشتم،پیج اینستاتوگذاشتی رفتم ریمویست دادم واست قبول نکردی🥺sevinj هستم

پاسخ:
سلام دوستم
پیجم اینه:
Madam.kameliya
اگه قبول نکردم عذر میخوام.. لطفا دوباره درخواست بدید، چشم با کمال میل قبول می کنم 🌹

سلام هدیه

آره واقعا" ببین کی اینجاست ؟! مادام کاملیاااااا سورپرایزمون کردی دختر

هدیه خانوم واقعا" این پست با این فاصله زمانی به به داره !!

ولی واقعا" چی شد این دفعه زود نوشتی ؟! نگو از ترس تو که باورم نمیشه !

پست قبلی خلاصه بود ، اون همه نوشتی ! این پست با جزئیات ، خدایا کمک

یهضرب المثله میگه:درخت گردکی(گردو)به این بزرگی!درخت خربزه الله و اکبر

واقعا" چرا کلید نداری تو ؟! لابد میترسن گمش کنی !

ای شیکمو از موقعیت استفاده کردی هله هوله را ریختی تو خندق بلا !؟ کاش یه قاشق هم گیر می آوردی و ترتیب آش رو هم میدادی !😉 

راستی ما کادو تولدت رو کی بیاریم ؟! و کجا بیاریم !؟

کلینیک میری کار هم میکنی مگه ؟! من همش فکر میکردم میری اونجا چایی هایی که آقای دکتر دم کرده رو میخوری تا حروم نشه ! 😅😅😉😉

دادگاه مادگاه رو بیخیالش شو بهش فکر نکن 

روستا تا سهرتون چقده  راه هست ؟ زیاد توصیف نکن بذار وقتی خودمون اومدیموسورپرایز بشیم😉 

ایشالله همیشه بهت خوش بگذره ، بیا جلوتر یه چیزی در گوش ات بگم ؛ وقتی میخونمت که شادی و از تفریح و گردش و سفر با خونواده میگی منم حس خوبی بهم دست میده و شاد میشم انگاری خودم رفتم سفر .

ضمنا" برای هر چیزی حرص نخور ، گور باباشون صلوات

ولی تجزیه و تحلیل کن و از اتفاقات پیرامونت استفاده کن

برقرار باشید . به امید دیدار

پاسخ:
سلام جناب میفروش
حالا باز بیاید بگید می رفتی زمستون می اومدی 😏
زود نوشتم چون پست قبلی باب میلم نشده بود! مجبور بودم تیتر وار بگم و برم.. اما این بار دوست داشتم خوشگل بشینم تعریف کنم.. حیف بود خلاصه شه
😂 از همین چیزاش باید ترسید! مثل وقتی که به طرف میگی غذا می خوری؟! میگه اگه بخورمم فقط یه لقمه!!!! باید از همون یه لقمه ش بیشتر ترسید 😂
نمی دونم والا 🤔 واقعا چرا کلید نداشتم؟! اما خب الان دارم 😁
حالا آش زیاد مهم نبود اون لحظه، ولی با خودم می گفتم کاش یه نوشیدنی خنک هم می گرفتم! اونو اگه داشتم دیگه تا صبحم پشت در می موندم غمی نداشتم!
مرسی، محبت دارید.. داشتن دوستان مجازی به این خوبی برام بزرگ ترین کادوئه 🌹
😂 ایشون خودشون دم به دم چای می خورن، حالا اون وسطا یدونه هم واسه من میارن، جای دوری نمیره که 😁
معلومه که کار می کنیم، تازه آب حوضم خالی می کنیم 😂
باشه فکر نمی کنم اما یه موقع دردسر نشه پیگیری نکردم؟!
فکر کنم حدود ۱ ساعت راهه! همین حدود! فقط اگه می خواید بیاید توو فصل گرم نباشه که اونجا خودش یه پا تنوره 😂
ممنونم
چه خوب 😊 خوشحالم که می تونم حس خوبی بهتون منتقل کنم
صلوااااات
سپاسگزارم، در پناه خدا 

سلام عزیز دلم خوبی 

ای ول چه باحال بود دیروز تو بدو بدوهای شلوغی کار یهویی دیدم پست جدید گذاشتی قشنگ همه چی رو ول کردم و نشستم به پست خوندن عالی مینویسی و قلم خیلی خوبی داری منم عاشق طبیعت و طبیعت گردیم امسال هم خواستم به شیوه هر ساله شروع کنم که مامان اجازه ندادند و فرمودند مگه هر کاری که بقیه میکنند تو هم باید بکنی بشیم سرجات کرونا خطر داره خطر 😅😅 ماشین هم ندارم پس در مورد شستشوی ماشین نظر نمیدم دعا کن خدا یک ماشین هم برای من بفرسته ببینم چقدر. شستنش طول میکشه 😅😅😅😅و خیانت انها و مردان هم که دیگه اعصاب ندارم ظاهرا شده نشانه تمدن هر جا که نگاه میکنی همه جا هست و ماشالله مدل به مدل هم هست ظاهرا خیانت هم مدل ها و مراتب داره نمیدونم خدا خودش ملت ما رو هدایت کنه انشالله 

راستی منم مدتهاست که تو اینستا فالوت کردم چرا قبولم نمیکنی چرااااااsepideh . sharbaf

یک همچی چیزیه یکم خط و نقطه هاش ممکنه جابجا شده باشه و پیشاپیش مرسی دوست ندیده و مهربون من 💕💕💕 

پاسخ:
سلام سپیده جان.. خوبم عزیزم شکر
ای جااااااان 😍 عزیییییییزم 😍 چقدرررر بهم محبت داری آخه 😙 نظر لطفته، ممنونم
واااای طبیعت... من اگه یه مدت جنگل و سرسبزی رو نبینم قشنگ افسرده میشم.. این اواخر دیگه داشتم به جنون می رسید کارم که خدا رو شکر طلسم شکسته شد....
کار درست رو شما می کنی....
حالا مثلا ما هم که رفتیم درسته که ویلا خارج از روستا بود و اون محدوده فقط خودمون بودیم و خریدا رو هم شسته بودیم، اما خاله بزرگه اینا حاضر نشدن باهامون بیان، به خاطر همین کرونا
ای جااان 😂 الهی که یه ماشین شاسی بلند ِ خوشگل نصیبت شه و بیای بگی چطوری می شوریش و عروسکش می کنی 😍😂
متاسفانه همینطوره.. خیلی شیوع پیدا کرده و خیلی هم عادی شده انگار! چی بگم.... امیدوارم مثل خیلی چیزا که یهو سونامیش میاد و میره، این جریان هم زودتر از مد بیفته!
ان شاءالله
فالوم نکردی هااا.. فکر کنم اشتباه فالو کردی درسته؟! 🤔 پیجم اینه:
Madam.kameliya
منم مرسی قشنگ جان ❤

سلام هدیه جون 

چقدر خوب که تند تند مطلب گذاشتی

گردشتونو خیلی باحال تعریف کردی ،کاملا همشو واسه خودم تصویر سازی کردم 

راستی عزیزم اینو واسه سلامت خودت و خونواده میگم والا قصد دخالت ندارم، سعی کن تو این اوضاع کرونا غذا از بیرون تهیه نکنین

پاسخ:
سلام عزیزدلم
ای جاااان 😍
چه خوب، خوشحالم که خوشتون اومد
درست میگید، قبول دارم حرف تون رو... اولش می خواستن ساندویچ سرد بگیرن! که گفتم حداقل ساندویچ گرم بگیرید آدم خیالش راحت تره... ولی در کل بهتره که استفاده نشه
  • مامان رونیا و رویسا
  • صبح طبق عادت باز کردم پیجت رو

    ینی امکان اینکه پست گذاشته باشی واسم زیر 5 درصد بود

    شاید کمتر

    ب صفر نزدیک بود 😂😂😂

    جوری که چند بار دو تا عنوان آخر رو  چک کردم 🤣🤣🤣

    قدم ب فدم تصور کردم اون زیبایی ها رو💞💞💞

    پاسخ:
    الهی من دورت بگردم 😍😂😂😂
    یعنی قشنگ شرمنده شدم ها 😅 یادم باشه همت و اراده م رو زیاد کنم بلکه زین پس تند تند پست بذارم 😂
    عزیییییزم 😍❤

    سلام

    میگمااااااااااا  هیچ دقت کردی از آخرین کامنت این ویرگول شما  34 روز میگذره !!!  کجاست ؟ ازش خبر داری ؟ حالش خوبه ؟ نکنه با یه اسم دیگه میاد؟!

    به هر حال ؛  .......  هر کجا هست خدایا به سلامت دارش 

    برقرار باشید . به امید دیدار

     

    پاسخ:
    سلام
    منم ازش بی خبرم، خیلی وقته ننوشته... الهی هرجا که هست حالش خوب باشه
    ماشالله به شما که انقدر آمارتون دقیقه
    ممنونم

    من اسطوری گم کردن و جاگذاشتن کلید در خانواده اممممم، بس ک کیفامو جابجا میکنم کلیدها بالاخره جایی گم میشن یا جا میمونن، دراین زمینه اصلا ادم قابل اعتمادی نیستم😐 یه روز سه کلید رو از سه نفر گرفتم و پشت در جاگذاشتم حالا اینو شاید بعدا تعریف کردم خیلی خنده داره😂

    .

    من میگم تو کلا خاصی ها، وووییی چجوری از قند خوردکردن خوشت میاد از تصور برخورد قندشکن با بلور قند و اون صدایی ک ایجاد میشه موی تنم سیخ میشه😂

    .

    اه خدا ماجرای اون بی چشم و رو ، الان یادم افتاد باز حرص خوردم ، چرا نمیتونم نسبت به یه چیزایی بی تفاوت باشم اخه ، بعضیا خیلی بی حیان، کاش بودم و کله اش رو بین دوتا در قابلمه پرس میکردم تا مخش بیاد سرجاش😅

    .

    هم گناه رو منم دنبال میکنم و بنظرم خیلی قشنگه دوسش دارم.

    پاسخ:
    ای وااای
    کیف جا به جا کردن بدیش همینه ها! یعنی قشنگ یه سکته ناقص می زنه آدم وقتی متوجه میشه یه چیزی جا گذاشته 😓
    حتما تعریف کنی ها 😂
    باور کن اون صدای قرچ قوروچ قند و اون بلورهای ریزش وقتی کف دستم رو می پوشوند واسه منم چندش بود! ولی خب در نهایت برام جالب و سرگرم کننده بود چون وادارم می کرد تمرکز کنم تا کج و کوله شکسته نشه 😅
    آره والا، واقعا هم حرص دربیاره
    اینکه خودمون هر کاری دلمون خواست بکنیم اما به پارتنرمون که رسید براش حد و حدود قائل شیم نهایت ِ بی انصافیه
    خوبه یادمون بمونه " آنچه را برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم نپسند "
    والا
    اصلا فیلمی که هدیه تهرانی تووش بازی کنه برای من دوست داشتنیه 😍

    سلام هدیه جان خوبی؟

    به به گردش اونم در طبیعت بکر چه شود... الهی همیشه حال دلتون خوب باشه و کنار هم شاد باشین و از زندگی لذت ببرین...

    اوووف چه واژه تلخی...متاسفانه امروزه توی جامعه زیاد شاهد این موضوع هستیم و به نظرم آدما اگه همه خوشگلی عالم، ثروت عالم، جاه و مقام و خلاصه همه چی تموم باشن امااا توی زندگیشون تعهد نداشته باشن همه چی بی معنی و بی ارزش میشه! به قول معروف که میگن: "خدایا به آنکس که همسر خوب دادی، چه ندادی و به آنکس که همسر بد دادی، چه دادی؟!"

    به نظرم اونی که خیانت میکنه بیشتر از همه به خودش ظلم کرده چون خدا فطرت وجودی مارو اینطوری نیافریده و آدما از اینکه هرروز بر بامی و هرلحظه بر کامی باشن بیشتر از همه وجود خودشون رو خرد و نابود میکنن...

    متاسفانه بعضیا تفسیرشون ازازدواج اینه که به سن ازدواج رسیدن امااا اصل اساسی ازدواج بلوغ فکریه...

    خدا به هممون ترحم کنه و لحظه ای به خودمون واگذارمون نکنه و عاقبت به خیرمون کنه...

    پاسخ:
    سلام قشنگم..خوبم شکر
    ممنونم پارامین جان.. یه مدت که از طبیعت و سرسبزی دور می مونم روحیه م به هم می ریزه... خیلی بهش نیاز داشتم
    به نظر منم اونی که خیانت می کنه، شاید توو اون لحظه صاحب لذت و هیجان و کیف شه اما بعدش که هیجانش فروکش کرد خیلی آسیب می بینه.. اون حس عذاب وجدان.. تغییر نگاه نسبت به خودش.... اون کشمکش ذهنی که نمی ذاره آروم و قرار داشته باشه
    البته که داریم آدم هایی با یه سری اختلالات شخصیتی که خیانت براش مثل آب خوردن هست و هیچ پشیمونی هم بعدش نداره
    درسته، بلوغ فکری مهم ترین چیزه و هیچ ربطی هم به سن و تحصیلات و شغل و غیره نداره
    الهی آمین

    بنده در ابتدا باید اعترافی رو خدمتتون عارض شوم مبنی بر اینکه من به شخصه در مقابل صبرت کم آوردم! 🤔😑چه صبری داری تو دختر؟😏 من پشت در بمونم یعنی قشنگ در و دیوارا رو میجووووم😣🙃

    منم هم گناه رو میبینم و خیلی دوستش دارم😍

    دادگاااه؟!😴 بعد این همه مدت کجا بوده که حالا یهو سرو کله اش پیدا شده؟🥱🥱

    عاقااا من که شوهرم تا سرکوچه نمیبرمون وهمش کرونا رو بهونه میکنه لعنتی 🥳🤥پس من بار و بندیلم رو جمع کنم و هرچه سریعتر به شما ملحق شم چیه نظرت؟؟🤪🤭

    من اگه در فراق آلوچه جنگلی جان بدم حق دارم 😵😵

    اه اه اه از این کار مردا شوهر منم هی میگه سپیده قندا رو کوچولو خورد کن مرض قند نگیرم 🤒بعد از اونور میشینه 4 کیلو نون خامه ای میخوره و از جاش پامیشه!!🤢🥴 خوب شد این مردا زن نیستن وگرنه همه زیر بار این عشوه هاشون جون میدادن😇😇😇

    واااااه دارم شااخ در میارم.... 😱مگه داریم؟!!!!! 🤯🤯مرتیکه غلط کرده🤧 چیزی که عوض داره گله نداره....😷🤕 به نظرم جواب خیانت خیانت دیدنه!! 😠همش زنا بچپن تو خونه و بچه داری کنن و مهارت شوهر داری یاد بگیرن 🥵بعد مردا هی برن بیرون چشاشونو چهارتا کنن و شلوارشون رو دوتااا!!!!!!!!!!!😬😬والااا چقدر آدم باید پررو باشه دیگه از سنگ پا هم گذشته😮😲

    من برم تا نزدم اینجور مردا رو له و لورده نکردم! 😤😜تو هم خودت ناراحت نکن قربونت برم💗💝

    پاسخ:
    الهی بگردم 😂
    خب اون لحظه انتخابم این بود که بمونم توو پارکینگ و گذران عمر کنم، وگرنه می تونستم برم خونه ی خاله م و یا حتی با ماشین برم بیرون... اما خب ترجیحم این بود که بمونم همون جا
    اوهوم، نسبت به فیلم های خانگی دیگه به نظرم قشنگ تره
    والا 😒 بعد از ۳، ۴ سال دوباره اسم دادگاه بیاد خیلی زور داره
    عزییییییییزم 😂 قدمت روو چشمم 😍
    کار درست رو همسر شما انجام میده سپیده جان.. ولی خب به نظرم گاهی با ماشین برید یه جای خلوت یکم قدم بزنید، حتی در حد یکی دو ساعت یه پیک نیک برید تا هواتون عوض شه
    درسته که کرونا واسه من از این جهت سخت نبود و راضی بودم ولی خب یه سری مشکلات روحی و جسمی برام داشته که نمی تونم نادیده بگیرمش
    وااای در مورد آقایون دقیقا همینه که گفتی..... قندای ریز می خورن که مرض قند نگیرن اما از اون ور فرت و فرت سیگار می کشن 😒
    همین دیگه... آره والا
    حالا آقایون هم پاشن برن یکم مهارت زن داری یاد بگیرن 😁
    انقدر وقیحه که میگه به غیرتم برخورده!!!! 😡 غیرت رو فقط توو این چیزا معنی می کنن!
    فدات بشم ❤ چشم 😙

    سلام

    تند تند پست گذاشتن پیش کش !!

    بیا به وبلاگت سر بزن و جواب خلق الله رو بده 😉

    برقرار باشید  به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام
    آره والا
    جواب دادم!
    ممنونم

    هدیه ی قشنگم سلام

    عاقا من چقدر کیف میکنم از خوندن دورهمی ها و گردش و خرید و کادو گرفتن و روستا گردی و بخصوص هله هوله خوردن. باران شکمو عرض ارادت میکنه. :))

    اینکه گلید نداشتی و پشت در بسته موندی هم فدای سرت. یه تجربه بود

    الهی همیشه سلامت و خوش باشی و ما ر با نوشتن خوشیهات شاد کنی

     

    نگران جریان دادگاه هم نباش قربونت بشم . مثل همیشه قوی باش . خدا همراهته 

     

    پاسخ:
    سلام باران عزیزم
    ای جاااان، از بس که مهربونی آخه 😍 من عاشق باران شکموم هستم 😙
    آره واقعا یه تجربه بود... اینکه هیچوقت نیاز پیدا نکرده بودم که کلید واحد همرام باشه، واسه همین خیلی راحت ازش می گذشتم، اما این اتفاق باعث شد تجدیدنظر کنم
    قربونت برم عزیزدلم
    چشم، حتما همینطوره ❤

    سلام

    خوبی هدیه ؟

    یه چیز بگم ؟

    اسم سپیده رو که می بینم اینجا یاد اون آهنگ شمالی می افتم

    که میگه : سپیده جاناااااااا نینای نینای نینای نینای    سپیده جاناااااا 😅

    خب دست خودم نیست چیکار کنم ؟

    برقرار باشید به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام جناب میفروش
    خوبم ممنون
    بفرمایید....
    آخی 😍 ما شمالی ها که کلی با این ترانه خاطره داریم 😅
    در پناه خدا

    سلااااام هدیه جان خوبی عزیزم من اومدم از صبح نشستم فقط دارم میخونم یه مدت بود نمیدونم ایراد از گوشیم بود یاچی که نمیتونستم وارد هیچ وبی بشم خوشحالم اساسی هاا،هیچ جا جای وبلاگتو برام نمیگیره دلم برای نوشته هات تنگ شده بود همرو خوندم وناراحت شدم که این مدت پیشت نبودم ،همیشه دلت شاد باشه😍

    پاسخ:
    سلام مینا جانم
    خوبم مرسی
    عزییییییزم 😍 خدا قوت
    آخه چقدررر مهربونی شما 😍 واسه منم هیچ جا وبم نمیشه... خدا رو شکر که اینجا و شما رو دارم ❤
    الهی که همیشه سلامت باشی

    هدیه جون کجایی چرا نمینویسی برامون عزیزم؟

    پاسخ:
    دورت بگردم....
    چشم، سعی می کنم زودی بیام

    سلام هدیه

    روز دختر را به شما و همه ی دختران این وبلاگ تبریک میگم و برایتان بهترینها را آرزو میکنم و از خدای مهربون عاقبت به خیریدهمتون را عاجزانه طلب میکنم

    برقرار باشید به امید دیدار

     

    پاسخ:
    سلام جناب میفروش
    بی نهایت ممنونم.. مثل هر سال این روز رو تبریک میگید و این خیلی برام باارزشه 🌹
    ان شاءالله که همه عاقبت بخیر بشن
    در پناه خدا، شادکام باشید

    😈😠😈😠😈😠

    بعد میاد و به من تیکه میندازه !!😡😡 هم خودش هم رفیق شفیقش 😩😩 معلومه کجایی تو دختر ؟!😇

    پاسخ:
    ای خدااا 😅😂
    اومدم اومدم
    تازه صفحه رو باز کردم تا اگه خدا بخواد و همتم اجازه بده پست بذارم!

    سلام

    حضرت عباسی الان سازه کتین ره بیارم ته تن رز هاکنم حق دارمه یا نا !؟

    ده روزه که معلوم نیه کجه دری ؟! یعنی سزاوارههههه هر روز بهیم تالیکاک هادیم بوینیم خانم خانمااااا هنوز تشریف نیارده ؟! شانسی که بیاردی مه نزدیکی دنی  والا .... برشیطون لعنتااااا 

    برو هارشیم کجه دهی

     

    پاسخ:
    سلام
    حضرت عباسی شما خییییییلی بهتر از من مازنی حرف می زنید 😂 برم یکم خجالت بکشم.....
    بی یَمومه 😂
    چقدر نوشتارشون سخته ها 😂

    هدیه عزیز من و دوستان دنیای وبلاگ چظوره؟ خوبی قربونت بشم؟ خبری ازت ندارم. دلم برات تنگ شده

    پاسخ:
    خوبم باران جانم
    میخوام همت کنم پست بذارم ان شاءالله 😥
    فدای شما بشم من 💖

    ۱۱ ام صفحه رو باز کردی پست بذاری امروز ۱۴ ام هنوز خبری نیست میشه بگی با چی فرستادیش که هنوز نرسیده هااااااااا.... یک دختر عصبانی 🤬🤬🤬

    در ضمن هم سلام خوبی ....

    پاسخ:
    عزیییییزم 😂😂😂
    امروز صفحه رو باز کردم... جناب میفروش کامنت شون واسه ۱۱ ام بود، من امروز تونستم جواب شون رو بدم 😥
    برم خجالت بکشم.....
    سلام
    قربونت برم 😙
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی