شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

شیطنت های ذهن من

هرگاه شخصی کسی را برای گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود. امام صادق (ع)

تغییر ِ ذهنیت

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۶ ب.ظ

 

 

 

سلام قشنگا 😍

 

بابت تاخیرم عذر می خوام.. شرمنده م.. نمی دونم چرا نوشتن انقدرر برام سخت شده؟! هی دوست داشتم به تاخیر بندازمش!!! روم سیاه....

 

یکشنبه ۲۵ خرداد رفتم سرکار... روان شناس خانم هم اومدن... اون روز وقتی برگشتم خونه، بی حال و خسته بودم، در نتیجه یه چیپس نمکی و یه خلالی کچاپ رو خالی کردم توو یه سینی و چهار زانو نشستم روو مبل و از خجالت خودم در اومدم 😬

 

دوشنبه ۲۶ خرداد صبحش دوش گرفتم...

 

زن داداش کوچیکه برام یه ظرف کیک آورد ❤ و داداش بزرگه اینا هم برای ناهار اومدن پیش مون.....

 

اون روز با لپ تاپ رفتم سرکار.... روز شلوغی بود ولی اون وسطا کارای تست رو هم انجام و تحویل آقای دکتر دادم....

 

بعد از تعطیل کردن ایشون رو رسوندم سر کوچه شون... با اینکه این بار دقیق تر بودم ولی شاید باور نکنید، اگه بگن کوچه شون کدومه نمی تونم پیدا کنم 😂 یعنی توو مسیریابی صفر مطلقم 😂

 

اون روز توو کلینیک آقای دکتر یهو برگشتن گفتن گُلا رو جمع کنیم، هان؟! 😐

 

گفتم چرا؟!

 

گفتن خیلی کثیف کاری داره!!! سوسک و حشره جمع میشه!! 😐

 

گفتم انقدررر زود دلتون رو زد؟!

 

گفتن نهههه....

 

با اینکه شدیدا دلم می خواست خفه شون کنم اما خودمو از تک و تا ننداختم و خیلی ملیح و خونسرد گفتم جمع کنید! هرطور راحتید! 🤥

 

ایشونم با این اخلاق شون، ایییییش 😝

 

سه شنبه ۲۷ خرداد سریال هم گناه تماشا کردم و ماسک صورت گذاشتم و یه حالی به خودم دادم 🤗

 

کلینیک تعطیل بود! در نتیجه به کارای شخصیم رسیدم...

 

برای شام داداش بزرگه اینا اومدن پیش مون....

 

چهارشنبه ۲۸ خرداد تعطیل رسمی بود... اتاقم رو تمیز کردم و دوش گرفتم... واسه ناهار بچه ها اومدن و دور هم بودیم....

 

عصر یه کوچولو خوابیدم.... اما بعدش دل گرفتگی اومد سراغم.....

 

غروب به مامان پیشنهاد آرایشگاه دادم و رفتیم پیش آرایشگر قدیمی مون... و بعد از ماه ها ابرو برداشتم 😁 کلا سالی دوبار ابرو برمی دارم چون چیزی درنمیاد! 🙁 لازمه بازم بگم کوفت تون بشه شمایی که ابروهای پر و پهن دارید 😭

 

پنجشنبه ۲۹ خرداد وارد روزای گل و بلبل شدم.....

 

اون روز با دوتا از دوستام قرار دورهمی گذاشتیم!

 

خاله کوچیکه اومد یه سر بهمون زد و شبشم زود خوابیدم!

 

جمعه ۳۰ خرداد هوس کیک کردم و توو تابه هپی کال یه کیک فوری درست کردم... قیافه نداشت، مزه ش هم اِی بدک نبود! فقط واسه رفع هوس خوب بود 😂

 

اون روزم به کارای شخصیم رسیدم.. برس هامو شستم، لاک دست و پام رو پاک کردم، ماسک صورت گذاشتم و یکمم جزوه ی کلاسِ مرحومم رو مرور کردم! 😁 کلاسم به خاطر کرونا از اسفند تعطیل شده و منم طرفش نرفته بودم!

 

شنبه ۳۱ خرداد صبحش دوش گرفتم.. لاک قرمز زدم و با زن داداش کوچیکه هماهنگ کردیم که موقع رفتن سرکار خودشو خواهرش و خواهرزاده ش باهام تا یه جایی بیان....

 

رفتم سرکار... اون روز بی حال بودم... دلم چای می خواست که آقای دکتر زحمتش رو کشیدن و تا چای آماده بشه برام توو ماگ بنفشم شربت آلبالو آوردن

 

دیگه ماگ بنفشم رو دوست ندارم! آخه اون روز دیدم رنگ و روش یه جوری شده و تنش یه عالمه پرز چسبیده! 😞 دلم می خواست به آقای دکتر بگم ماگم لای فرش بود آیا؟! 😂

 

بعد خودشون داشتن توو ماگ سبزشون شربت می خوردن.. گفتم این همونیه که اون سری گلدون شده بوداااا 😂

 

خندیدن 🙄

 

همینطور که شربت و چای می خوردیم و ایشون مشغول تست ها بودن گپ هم می زدیم......

 

اون روز، زودتر ازشون اجازه گرفتم و اومدم بیرون.... زن داداش کوچیکه و خواهرش اینا پیش ماشین منتظر بودن طفلی ها، چون قرار بود با هم برگردیم...

 

اون شب داداش کوچیکه واسه شام اومد پیش مون ❤ ساعت کاریش زیاده و ما دیگه کمتر می بینیمش ☹ یکم بعدش خانمش هم اومد و یکم پیش مون بودن....

 

یکشنبه ۱ تیر واسه ناهار داداش بزرگه اینا و زن داداش کوچیکه اومدن پیش مون.... قرار گذاشتیم فردا شبش به مناسبت روز دختر جشن بگیریم

 

رفتم سرکار و روان شناس خانم هم اومدن.... اون روز دو سه ساعت نشستیم بکوب گپ زدیم و یهو به خودمون اومدیم دیدیم اوه ساعتووو.....

 

ایشون رفتن و منم تعطیل کردم رفتم اسباب بازی فروشی... واسه نی نی استخر بادی و یه ماشین کوکی قرمز خریدم 😍

 

مغازه خیلی شلوغ بود و همه هم اومده بودن واسه دختراشون اسباب بازی بگیرن.. با دیدن دوتا پدر که با حساسیت داشتن واسه دختراشون کادو انتخاب می کردن هم ذوق کردم و هم دلم گرفت....

 

کاش یاد بگیریم دختر هم مثل پسر آدمه و ممکنه اشتباه کنه و به اسم غیرت دست و زبون مون رو دراز نکنیم!!!

 

دوشنبه ۲ تیر بابا صبحش با چند تا از دوستاش رفتن جنگل واسه چیدن تمشک جنگلی 😍 یعنی عاشقشم 😍

 

به کارای شخصیم رسیدم و دوش گرفتم

 

رفتم سرکار.... اون روز حال آقای دکتر خوب نبود! چند بار پرسیدم چی شده؟! اما جواب ندادن! بعدشم که رفتن....

 

دخترخاله پیام داد کلینیکی بیام پیشت؟

 

گفتم بدو بیا 😁

 

اومد یکم گپ زدیم و عکس بازی کردیم و یهو یه جریانی رو بهم گفت که حالم گرفته شد..... یه آقایی از آشناها رفته به دخترخاله دایرکت داده و در مورد من سوال کرده!

 

خیلی وقت پیش توو یه پست بهش اشاره کرده بودم! همونی که توو مجتمع باهاش روبرو شدم و دنبالم راه افتاد و تا مرز سکته رفته بودم.... روزی که توو مجتمع دیدمش اگه اشتباه نکنم زمستون ۹۷ بود! بعدش دیگه فکر می کردم بی خیالم شده! اما الان متوجه شدم نخیر! 😥

 

بعدش کلینیک رو تعطیل کردیم و رفتیم قنادی واسه جشن روز دختر کیک گرفتم... دخترخاله همون جا ازم جدا شد و رفت، حتی نذاشت برسونمش...

 

اومدم خونه، کیک رو گذاشتم توو یخچال و کادوها رو آماده کردم

 

واسه شام داداش کوچیکه اینا اومدن پیش مون...

 

از شام مون یه ظرف بردم بالا واسه داداش بزرگه اینا اما نی نی دیگه نذاشت برگردم پایین!! عین کوآلا چسبیده بود بهم 😍 با کلی ترفند و فیلم بازی کردن و تقلید صدا و این جنگولک بازی ها بردیمش حموم و تا در حموم بسته شد منم دوئیدم اومدم پایین 😂

 

نیم ساعت بعدشم با کیک و فشفشه و کادو رفتیم خونه ی داداش بزرگه اینا 😍

 

سه شنبه ۳ تیر صبحش به کارای تست رسیدم و بعد از ظهر رفتم سر کار.....

 

توو مجتمع مون یه آقایی هست که مدل ماشین منو داره اما رنگش به چشم من بادمجونی می اومد 😍 مال من سفیده..... چند روز بود دنبال این آقا بودم تا ازشون سوال کنم ماشینش رو با مال من عوض می کنه؟! 😜 چه توقع هایی 😂

 

اون روز جلوی آسانسور منتظر بودم که دیدم این آقا از جلوم رد شد... پریدم دنبالش و صداش کردم توو راه پله وایساد 😁 گفتم میشه بدونم رنگ ماشین تون توو سند چی قید شده؟!

 

فکر کردن و گفتن قهوه ای سیر! 😐😐😐

 

گفتم آآآهااااااااااان من فکر می کردم بادمجونیه!

 

با خنده گفتن نههههههه

 

هیچی دیگه، کاخ آمال و آرزوهام فرو ریخت 😂

 

رسیدم کلینیک و یکم بعد خود آقای دکتر شروع به صحبت کردن و مثلا شفاف سازی کردن!

 

به حرفاشون کامل گوش دادم... اما در نهایت بهشون گفتم "نوشدارو پس از مرگ سهراب"

 

گفتم سعی می کنم درک تون کنم، می دونم شرایط سختی داشتید و دارید، اما نمی تونم بهتون حق بدم، دلایل تون برام قانع کننده نیست!

 

به نظرم هر چقدرم شرایط سخت باشه، آدم نمی تونه به اسم ِ توو لاک خودش بودن و دل و دماغ نداشتن و فشار روحی و چی و چی، ماه ها از اونی که ادعا می کنه دوسش داره و تنها بهونه ی زندگیشه، فاصله بگیره!

 

شاید اشتباه می کنم ولی به نظرم بلاتکلیف گذاشتن یه آدم، نهایتِ بی انصافیه!

 

بهشون گفتم کافی بود همون چند ماه پیش فقط توو یه جمله برام توضیح می دادید... گفتم یعنی به نظر شما من انقدر بی درک و شعور بودم که ترجیح دادید سکوت کنید و چیزی بهم نگید؟!

 

گفتن اشتباه کردن و می دونن ازشون دلخورم..... اما خب چه فایده؟! گفتم شما چند ماه کشیدید کنار پس بازم می تونید تکرارش کنید!

 

گفتم نمی خوام اذیت تون کنم، به عنوان یه دوست کنارتون هستم و هر کمکی از دستم بربیاد کوتاهی نمی کنم اما بیشتر از اون نه!

 

موقع برگشت بنزین زدم و رفتم خونه.... اون شب زن داداش بزرگه و نی نی واسه شام اومدن پیش مون....

 

چهارشنبه ۴ تیر رفتم سرکار... آقای دکتر هم بودن! خودشون زنگ زدن به روان شناس خانم و گفتن امروز رو نیاید!

 

حال شون یه جوری بود... نشستن سر تست ها و اون وسطا گپ هم می زدیم.... بعدشم رفتن جلسه ی کاری شون.....

 

قبلش گفتن با هم میریم؟!

 

گفتم نه!

 

اما وقتی رفتن یهو دچار عذاب وجدان شدم 😐

 

دیگه همین بهونه شد و یهو پر از انرژی منفی شدم و هق هقم رفت آسمون.... گریه می کردم هااااا، نفسم بالا نمی اومد.....

 

تعطیل کردم رفتم خونه.... از قبل یه ظرف بستنی سنتی توو فریزر بود، اونو آوردم و تا تهش خوردم 😑

 

اون شب دلم از چند تا چیز شدید گرفته بود.... فکر کنم یکی دو ساعت اشک فشانی کردم و در نهایت یه دوست زنگ زد با مسخره بازیش منو خندوند و حالم جا اومد 😁

 

پنجشنبه ۵ تیر لاکمو پاک کردم، اتاقم رو گردگیری و جارو کردم و دوش گرفتم.... عصر یه کوچولو خوابیدم و بعدش آماده شدم رفتم خونه ی دوستم.....

 

واسه من همین دوتا دوست واقعی موندن 💗

 

دو سه ساعت کنار هم گفتیم و خندیدیم و درد دل کردیم و برگشتیم خونه... سر راه هله هوله هم گرفتم که یه موقع بی آذوقه نمونم 😁

 

جمعه ۶ تیر قرار بود خاله ها و بچه ها واسه عصرونه به صرف آش ترشی بیان خونه مون...

 

صبح زود بابا با دوستاش رفتن کوهنوردی..... منم رفتم یه سری خرید انجام دادم و برگشتم مشغول درست کردن کیک شکلاتی شدم.... مامان هم یه دسر خنک درست کرد.....

 

عصر خاله ها و دخترخاله ها اومدن و دور هم خوش گذشت...

 

شنبه ۷ تیر اتاقمو مرتب کردم و دوش گرفتم.... بمیرم واسه خودم که به خاطر ریزش موهام که نمی فهمم دلیلش چیه مدام یه دستم جاروبرقیه 😥

 

واسه ناهار داداش بزرگه اینا اومدن پیش مون... بعدش لاک بنفش زدم و آماده شدم رفتم سرکار.....

 

آقای دکتر هم اومدن و کماکان حال شون یه جوری بود.... یکی دو ساعت توو اتاق شون بودن و منم توو سکوت توو افق محو بودم 🙄 بعد از دو ساعت رفتم جلوی در اتاق شون گفتم بیاید دیگه، حوصله م سر رفته!!!

 

ایشون که اومدن، منم خداحافظی کردم اومدم خونه 😂

 

هدف فقط آزار ایشون بود که حاصل شد 😂 ولی خدایی خنده شون گرفته بود 😁

 

یکشنبه ۸ تیر رفتم سرکار.... اون روز تلگرام هم نصب کردم، یعنی مجبور شدم چون کلاسم به صورت آنلاین از سر گرفته شد و استاد اعلام کرد فیلم ها رو توو کانال تلگرام می ذاره! 😒

 

من دو سه جلسه از بچه ها عقب بودم! اون روز فیلم ها رو دانلود کردم تا درس رو از سر بگیرم....

 

روان شناس خانم هم نیومد! بدون هیچ اطلاعی!!!

 

اون شب، بعد از شام، داداش بزرگه اینا اومدن پیش مون و منم از کارت داداش بزرگه یه سری خرید اینترنتی انجام دادم... کارت خودم رمز پویا نداره!

 

آهان اون روز فیلم "به شکل آب" (the shape of water) محصول ۲۰۱۷ رو هم دیدم که بد نبود

 

دوشنبه ۹ تیر به اتاقم رسیدم و دوش گرفتم... ظهر یه ساعت خوابیدم و بعدشم ناهار و بعدم سرکار.....

 

آقای دکتر هم اومدن و نشستیم سر درس و مشق مون 😁 ایشون واسه یکی از کارگاه های مهم شون و منم واسه کلاسم....

 

وسطاش سرِ درد دلمم باز شده بود و یکمم در موردش گپ زدیم...

 

یه جایی نگهبان مجتمع همراه با اِم دی اِف کار اومدن برای بررسی طرح آقای دکتر! در موردش صحبت کردن و به توافق رسیدن و رفتن...

 

آخرای ساعت کاری گفتن نیمرو می خوری؟! 🙄

 

گفتم شاید دو لقمه خوردم! و در ادامه گفتم البته باید ترسید از همین دو لقمه ها 😂

 

هیچی دیگه، نیمرو زدن و نشستیم نوش جان کردیم....

 

حس کردم بی قرارن و هی می خوان یه چیزی بگن اما نمی تونن! منم به روی خودم نیاوردم و اومدم خونه!

 

شب حدود ساعت ۱۱ تا ۱۲ مشغول کارای تست ها بودم که آقای دکتر پیام دادن! فکر کنم دلشون بود........

 

منم آب پاکی رو ریختم روو دست شون و گفتم به نبودن تون عادت کردم و از نظر من همه چی تموم شده ست!

 

پرسیدن کسی اومده توو زندگیت؟!

 

گفتم نه ولی بدم نمیاد یکی بیاد!! (می دونم یکم بی رحمانه بود اما خب آدما حق انتخاب دارن و وظیفه ندارن معطل ما بمونن)

 

سه شنبه ۱۰ تیر صبحش ادامه ی تست ها رو انجام دادم  و بعدش نشستم سر درسای خودم....

 

یکی از بچه های کلاس تماس گرفت که اگه میشه بیاد کلینیک تا فیلما رو ازم بگیره!!! حالا خوبه من ازشون عقب هم بودم 😅

 

اون روز رفتم سرکار.....

 

آقای دکتر با یه جعبه شیرینی و یه حال گرفته اومدن.... شیرینی رو گذاشتن روو میزم، چای درست کردن و رفتن توو اتاق شون! سرسنگین بودن 🙄

 

یه نیم ساعت یه ساعتی که گذشت بهشون اس ام اس دادم قهرید؟!

 

جواب دادن نه قهر چرا؟!

 

و همزمان اومدن که برن واسه خودشون چای بریزن، دیدم به زور دارن جلوی خنده شون رو می گیرن 😂

 

بعدش رفتن دنبال یه کاری و منم زودتر تعطیل کردم اومدم خونه

 

چهارشنبه ۱۱ تیر دوش گرفتم و داداش بزرگه اینا واسه ناهار اومدن پیش مون...

 

همون جا هم رفتیم توو پارکینگ تا مثلا نی نی واسه اولین بار توو استخرش آب بازی کنه... اما چشم تون روز بد نبینه.....

 

با بدبختی از بالا چند تا سطل آب گرم بردیم پایین چون پایین آب گرم قطع بود.. زن داداش بزرگه رفت کلی عروسک و اسباب بازی آورد ریخت توو آب تا نی نی کیف کنه اما نی نی؟!

 

همین که گذاشتیمش توو استخر یهو گریهههههههه 😐

 

کلی براش ادا درآوردیم و آب به سر و رومون ریختیم و نی نی متعجب نگامون می کرد 😐

 

ایشون همونی بود که با کله می دوئید سمت دریا و به زور باید جلوشو می گرفتیم! همون که اون روز توو روستا هی دلش می خواست بره توو رودخونه اما چون لباس نداشت نذاشتیم! 😐

 

اصلا از استخرش خوشش نیومده بود! حالا جالب اینجاست وقتی داشتن بادش می کردن اجازه نمی داد کسی به استخرش دست بزنه! اما حالا که تووش آب ریخته بودیم یهو خار گرفته بود 😒

 

بعد از ظهر رفتم سرکار....

 

آقای دکتر ناراحت بودن! یکم بعد روان شناس خانم هم اومدن.....

 

مراجعه کننده ی راه دور هم داشتیم که اومدن تست شون رو انجام دادن و رفتن.... بعدشم همکلاسیم همراه با خواهرش اومدن برای گرفتن فیلم ها.... از آقای دکتر اجازه گرفتم و رفتیم توو اتاق شون.....

 

فیلما رو براشون ریختم روو فلش و در مورد کلاس یکم گپ زدیم... بعد از رفتن شون، روان شناس خانم هم رفتن... آقای دکتر هم گفتن یه سر میرن پایین که گفتم برگردید کارتون دارم!

 

چند دقیقه بعد برگشتن.... توو اون فاصله از توو کشو ۳ تا پاک کن ریزه میزه درآوردم و داشتم باهاشون بازی می کردم......

 

یکی از مراجعه کننده های ثابت مون یه مادر و دختربچه ش بودن... یه روز این دختربچه با یه قوطی پر از این پاک کن ها اومده بود... ۳ تاش رو داد به من و گفت یادگاری نگه دار تا با دیدنش به یاد من بیفتی 💗

 

اون روز این ۳ تا پاک کن رو برداشتم گذاشتم توو کیفم..... آقای دکتر مشغول آواز بودن توو اتاق شون! که گفتم بیاید حرف بزنم میخوام برم!

 

در مورد ناراحتی شون پرسیدم و در موردش یکم صحبت کردیم.... وسط صحبت هامون اون خانم دکتر مذکور هم زنگ زدن! که ایشون جواب ندادن!

 

ولی خب واضحه بعد از رفتنم خودشون باهاش تماس گرفتن حتما!

 

آهان اون روزی که حرف زدیم و ایشون شفاف سازی کردن، در مورد خانم دکتر هم حرف زدیم... ایشون کماکان میگن از خانم دکتر خوششون نمیاد!

 

منم بهشون گفتم نوع برخوردتون چیز دیگه ای میگه! حتی گفتم هر چیزی هم بین تون باشه به خودتون مربوطه ولی خب مشخصه خانم دکتر بهتون علاقه داره و خب این خوبه دیگه 😏

 

اومدم خونه و شام اون شب با من بود..... بعد از شام هم داداش کوچیکه اینا اومدن پیش مون....

 

پنجشنبه ۱۲ تیر صبحش به کارای شخصیم رسیدم... فیلمای کلاسم رو نگاه کردم و بعدشم به مناسبت سالگرد ازدواج مامان و بابا کیک نارگیلی درست کردم که شدیدا مورد استقبال قرار گرفت 😁

 

عصر با نی نی توو پارکینگ توپ بازی کردیم و یکمم به بهونه ی آب دادن به باغچه آب بازی کردیم و کلی کیف کرد 😍

 

جمعه ۱۳ تیر به ادامه ی کارهام رسیدم... بعدش نی نی اومد بازی کردیم و واسه ناهار هم داداش کوچیکه اینا پیش مون بودن....

 

عصر اتاقمو تمیز کردم، لاکمو پاک کردم، ناخنام رو سوهان کشیدم و دوش گرفتم....

 

امروز شنبه ۱۴ تیر... صبح بسته ی خرید اینترنتیم رسید.... 

 

واسه ناهار زن داداش بزرگه و نی نی اومدن اینجا... کلی با نی نی بازی کردیم ❤

 

کلینیک هم فعلا به خاطر تعمیرات و تغییرات تعطیله! به نفعم شده چون می تونم بشینم سر درسم و عقب افتادگی هام رو جبران کنم، ان شاءالله

 

...

 

می دونم بازم طولانی شد! به بزرگواری خودتون ببخشید 💖

 

 

 

 

  • مادام کاملیا

نظرات (۱۸)

هدیههههههه چقدر خوشحال شدم آخه نوشتی😍😍😍

برای ما هم شفاف سازی کردی😍😄

 

اسم خانم دکتر میاد دچار خشم میشم، چرا؟!🙇🏼‍♀️🤦🏼‍♀️

پاسخ:
ای جاااانم 😍
اصلا شفاف سازی خیلی خوبه 😄
الهییییی
در مورد خانم دکتر صادقانه بخوام بگم دلم واسش می سوزه.. خب به آقای دکتر علاقه داره و از هر راهی داره سعی می کنه جلب توجه کنه
از نظر من خوشگله.. معیارهای زیبایی منو نداره ها ولی خب خوشگله.. پزشکم که هست، توو عشوه هم کم نمیاره.. خدای اعتماد به نفسم هست.. ولی بازم از اینکه واسه جلب توجه هر کاری می کنه دلم واسش می سوزه
دیگه روم نشد به آقای دکتر بگم خانم دکتر رو بچسب 😁

سلام هدیه جانم

اومدم بگم ارتباطتون بیشتر با زن داداش بزرگه س و اونا بیشتر میان پیشتون که کم کم زن داداش کوچیکه م اومد و نظرم عوض شد خخخ

ماسک صورت چی میزنی؟

وای من از اونام که سر یک هفته ابروهام دونه دونه میزنن بیرون! الانم ماه هاست آرایشگاه نرفتم و خودم گاها تمیز میکنم

ابروهام پهنه 😜 عوضش تو ناخنای خوشگلی داری انگشت های کشیده و قشنگی داری 😍

هدیه جان یعنی دیگه آقای دکتر کنسلن؟ جوابت قطعا منفیه؟ ببخشید میپرسممم 😕

پاسخ:
سلام آرزو جان
اتفاقا حرفت درسته و ارتباط مون با زن داداش بزرگه بیشتره، هم ما باهاش راحت تریم هم اینکه خودش سعی می کنه انصاف رو رعایت کنه یعنی مثلا اگه امروز میره خونه مامانش، فرداش رو سعی می کنه بیاد پیش ما
این اخلاقشو خیلی دوست داریم
زن داداش کوچیکه کمتر بهمون سر می زنه.. اکثر روزا خونه ی باباشه
دو تا ماسک از مارک فریمن دارم، یکیش خیاره یکیشم انار.. اینا رو می زنم
یه ماسک خاک رس از مارک لوریل هم داشتم که هفته ی پیش تموم شد
واای ابروهای پهن خیلی خوبه 😍
مرسی عزیزم، دلم به همین ناخنام خوشه 😄
بله آرزو جان، منفیه
خواهش می کنم 💖

سلام غیبت داشتم شلوغ بودم ولی به یادت بودم

خواستم بگم خیلی هم ابروی پهن بده خدارو خوش میاد هررررررر دو شب موچین بدست باشم  لامصب خاکش حاصلخیزه نیش میزنه

مگه این خانم دکترو نبینم به7روش سامورایی ریز ریزکوشونش میکنم

راستی چند وقت شیک وپیک کن با لاک و رژ و کفش رنگ جیغ این آقای دکترو هم یکم بهش محل نذار حساب کار دستش بیاد بفهمه رئیس کیه

خخخخخخخخ

والا با این نوناشون

پاسخ:
سلام روشنک جان
ممنونم از محبتت عزیزم
الهییییی 😂 پس ابروهای شما هم پهنه.... به نظرم ابروی پهن خیلی صورت رو شیک و بی بی فیس می کنه 😍 باور کن ابروی باریک و خالی خیلی ستمه 😁
آخی 😂
خانم دکتر که برام قابل ترحم هستن، ولی در کل من و خیلی هامون موردایی داشتیم که اومدن دلبری کنن، اما سرسنگین جواب دادیم و تمام.. آقای دکتر هم مقصرن با نوع برخوردشون
وااای روشنک جان.. اتفاقا این اواخر با شکل و شمایل جدید می رفتم.. چند بار توو روم آوردن 😂

آدمای آویزیون هیییییچ جووووووووووره تو کتم نمیرن ! خیر سرت دکتر این مملکتی ، یا بشین رک حرف بزن یا جمع کن خودتو ! این آویزون بازیا چیه !!!!

 

اونا ک کفتشون بشه ابرو ، اژ طرف منم بگو بهشون

مقسی :/

 

همیشه طولانی بنویس ، لذت میبزم اژ طولانی خوندن :گل: 

پاسخ:
دقیقا باهات هم عقیده م....
آدمای آویزون و کلا آدمایی که غرور ندارن برام خیلی قابل ترحم هستن، دلم می سوزه براشون
به آقای دکتر که یه بار رک پیشنهاد دادن! سر همین آقای دکتر باهاشون بحث شون شد... ولی خب الان شاید فرق کرده
ای جاااان 😂 پس هم دردیم
قربون شما برم من 💖

سلاااااااام ببینین کی اومده؟؟؟!!

اقاااااااا اعتراف دارم : من خنگ ترین انسانم در مسیر یابی 😭 یعنی زیر صفرم. 

😂🙊ولی تا دلت بخواد حافظه تصویری قوی دارم🤭

و اما ابروووو نگو عاجزم😡😡تا میام ابروهامو بردارم و کیف کنم از مدلش دونه دونه درمیاد😐 ایشششششش

ا‌ون آقاهه بی خیال نشده؟👊🏻 حس خوبی بهش ندارم ! چرا !

ریزش مو🙂 دیگه بذار نگم که بالشم از موهام سیااااه میشه، کف حمام همه موهای من میریزه... و هرکی جای من بود الان کچل شده بود.  توی تحقیقاتم یه روغن پیدا کردم براهمی اسمشه، البته اگه مشکلت در‌ونی و هورمونی نباشه که من آز دادم مشکل خاصی نبود. میگن فوووووق العادس این روغن. میخوام نوروبیونم تزریق کنم. و شامپوی آلپسینم که خوبه.  دکتر رفتن نتیجه نداد برای من. 

کاش زودتر برطرف بشه.

کیک نارگیلی؟؟؟؟😇میدونستی واسه هرچیزی که با طعم نارگیل باشه یقه میدرم!؟😎👻

عهههه یعنی نی نی سرکارمون گذاشته؟؟ چرا با استخر ارتباط برقرار نمیکنه؟🤔

عاشق آدماییم که شهامت دارن و وقتی کسی معطلشون میکنه نمیپذیرنش یا تنبیهش میکنن و به خودشون و شخصیتشون بیشتر از احساسشون اهمیت میدن. 

خریدای اینترنتی مبارکه😍من پی اچ دی خرید اینترنتی دارم😂 لوازم ارایشی و بهداشتی مخصوصا🥴

پاسخ:
سلام مری جانم
اِی وااای شرمنده شدم 🙈
دور از جونت... ولی چرا اینطوریه؟! تا حالا دو سه بار رسوندم شون سر کوچه شون، اما الان باز نمی دونم کوچه شون کدوم یکیه 😂
وویییی منم همینم مری، حافظه تصویریم دردش خوردنیه 😂
شما که اصلا ابروهات معرکه ست 😍 خودتون خبر ندارید چه نعمتی دارید و قدر نمی دونید... والا
نه بی خیال نشده 😥 اوهوم، حس خودمم خوب نیست.. یه سری علاقه ها بدتر آدمو می ترسونه
الهی بگردم... ریزش موهات هنوز ادامه داره پس ☹ 
نمی دونم مری، باید برم یه آزمایش کلی بدم ببینم داستان چیه... زن داداش بزرگه می گفت تزریق کن اما من می ترسم.. ترجیح میدم با شامپو و روغن و مکمل مشکلمو حل کنم
ان شاءالله مشکلت زودتر برطرف شه چون می فهمم آدم چه زجری می کشه
ای جووون دلم 😍 نارگیلو عشقه.. حتی روغنشم بهشته 😂
بله سر کارمون گذاشته 😒 نمی دونم مشکل چیه، ولی شاید کم کم باهاش ارتباط برقرار کنه....
عزیییییییزم... اوهوم به نظرم اول خودتی که باید به غرور و عزت نفست احترام بذاری
ممنونم 😍 گووودوووو 😂 خریدای منم آرایشی بهداشتی بود 😂

سلام هدیه جان

میشه لطفا دستور کیک. نارگیل رو بذارین؟بدجور هوس کردم با خوندن این پست که درستش کنم

پاسخ:
سلام دوستم
بله حتما، به نظرم درستش کنید و حالشو ببرید 😍

مواد لازم:
آرد ۲ لیوان
شکر ۱ لیوان (من یه کوچولو بیشتر ریختم)
روغن نصف لیوان
تخم مرغ ۴ عدد
شیر ۱ لیوان (من شیر نداشتم، به جاش ۱ لیوان ماست ریختم)
بکینگ پودر ۱ قاشق غذاخوری
وانیل یک چهارم قاشق چای خوری
پودر نارگیل نصف لیوان

طرز تهیه:
اول فر رو روشن می کنید تا گرم بیفته، روی دمای ۱۶۰
آرد و بکینگ پودر رو الک می کنید می ذارید کنار
تخم مرغ و شکر و وانیل رو با همزن خوب می زنید تا کرم رنگ بشه و حجمش زیاد شه
بعد روغن رو اضافه می کنید و یه کوچولو هم می زنید
بعد شیر رو اضافه می کنید و مخلوط می کنید
در این مرحله آرد و بکینگ پودر رو کم کم اضافه می کنیم و با لیسک در یه جهت هم می زنیم
در آخر هم پودر نارگیل رو بریزید و مخلوط کنید
قالب رو چرب کنید و مواد رو بریزید توو قالب و بذارید توو فر با دمای ۱۶۰ حدود ۴۰ دقیقه بپزه
بعد از این زمان با خلال دندون یا چنگال چک کنید ببینید داخلش پخته یا نه.. اگه پخته بود گریل رو روشن کنید و اجازه بدید روی کیک هم طلایی شه
من بلد نبودم گریل فر رو روشن کنم! زمانی که کیکم پخت واسه گریل قالب کیک رو منتقل کردم به توستر و شعله ی بالاش رو روشن کردم و تمام
وقتی کیک تون خنک شد می تونید رووش رو با عسل رقیق شده مرطوب کنید و پودر نارگیل بزنید که من عسل نریختم و فقط یه کوچولو پودر نارگیل ریختم رووش
نوش جان ❤
سلام هدیه جانم
غاقا قبل از هر چیز بذار بپرسم اون موقع که چیپس نمکی و خلالی کچاپ رو دوزانو رو مبل نشتی و همه رو نوش جان کردی چرا منو خبر نکردی؟ پس دوستیمون کجا رفته؟ ایییی روزگار :)))
نوش جونت عزیزدلم هر چی که میخوری


هدیه جونم مرسی برای توضیحت و شفاف ساریت در مورد آقای دکتر. کار خوبی کری که موضع خودت رو واضح اعلام کردی تا بدونن کجای قضیه هستن. اینجوری میتونی اگر تمایل داشته باشی باز هم اونجا به کارت ادامه بدی. بدون دغدغه

هدیه جون ما با ابروهای باریک هم قشنگه.
ابروهای من پهنه ولی خودم تو خونه منظم میکنمشون. تو آرایشگاه رفتن تنبل ترینم

الهی همیشه دورهمی با عزیزانت خوش و خندون باشی نازنینم. :*
پاسخ:
سلام باران عزیزم
ای جاااانم، الهی بگردم.... آره والا، راست میگید.. حقش بود صداتون می کردم دوتایی با هم شکمو بازی در می آوردیم ❤😅
قربون شما
خواهش می کنم.... همینطوره.. درسته که کماکان ازشون دلخورم ولی خیلی خوب شد که تکلیف خیلی چیزا روشن شده.. اینطوری جفت مون می تونیم به فکر زندگی مون باشیم بدون هیچ ابهام و نقطه ی کوری
حتی به بیرون اومدن از اونجا هم فکر کردم اما بعد دیدم چرا بچه بازی؟! وقتی کارم برام قشنگ و امنه و فعلا مورد کاری دیگه ای وسط نیست، چرا بیام بیرون؟!
عزیییییییزم 😍 مرسی از محبتت
وویییی ابروهای شما هم پهنه 😍 کلی باهاش کیف کنید که خودش یه نعمت بزرگه 😁
ممنونم جانم 😙

سلام عزیز دلم خوبی و واقعا خسته نباشی 

بعد از یک روز سخت کاری فقط یک پست اینجوری قشنگ خستگی ادمو در می یاره نوشتنت طوریه که ادم باهاش زندگی میکنه 

ای جووووونم نی نی ماشالله حسابی بزرگ شده با تاخیر روز دختر رو هم بهش تبریک بگو و یک گاز کوچولو 💕💕💕💕💕 وای خدا رو شکر که شفاف سازی کردی وگرنه وسطهاش عزا گرفته بودم که زشته یعنی چی بپرسی خوب نتیجه صحبتهاتون چی شد ....ولی از صمیم قلب از خدا میخوام که بهترینها رو برات رقم بزنه حالا یا با اقای دکتر و یا بدون ایشون 

عزیز دلم یک زحمتی بکش یک شمارش بکن تو روز در میون اتاقتو تمیز میکنی خوبه بخدا بهت قول میدم اتاقت تمیزه تمیزه 

و اخرین سوال کرم ضد افتاب ضد جوش داری که ازش راضی باشی اگه اشتباه نکنم توی همین وبلاگ شما خوندم ممنون میشم راهنمایی کنی 

 

پاسخ:
سلام سپیده جانم
خوبم عزیزم... سلامت باشی
ای جاااان دلم 😍 ممنونم از انرژی قشنگت ❤ خدا قوت جانم 😙
آره سپیده، ماشالله داره تند تند بزرگ میشه.... گاهی به زن داداشم میگم کاش همین قدری بمونه و بزرگ نشه ❤ دلم تنگ میشه واسه این دوران..... ممنونم قشنگم، چشم 😍
آره خدا رو شکر که بالاخره حرف زدیم.. هر چند به نظرم ایشون باید زودتر اقدام می کردن و این همه معطلی و دست دست کردن شون رو هیچ جوره درک نمی کنم
عزییییزم...
ممنونم از لطف و محبتت ❤
واااای 😂 ببین نمی دونم من حساسم یا همه اینطوری ان ولی خب مثلا روو میز آرایشم که خاک می شینه و چشمم میفته کلافه میشم.. بعد چون ریزش مو پیدا کردم کف اتاقم همیشه پر از مو هست 😟 باید جارو شه 😁
ضدآفتاب که چند تا دارم.. فلوئید بایودرما که خوب بود، درموبای که آقای دکتر برام گرفته بودن و خیلی دوسش داشتم، بیزانس که بازم آقای دکتر گرفته بودن اما اصلا دوسش ندارم! و تازگی ژل ضدآفتاب پریم گرفتم که هنوز استفاده نکردم
درموبای برام خیلی خوب بود، مات بود و باعث جوش نشد، فقط رنگش روشنه که من چون پوستم گندمیه اوکی بودم.. ولی قیمتش بالا رفته 😕

 

هدیه تو چقد اتاقتو مرتب میکنی؟؟!😁 البته ببخشیدا 

نمیدونم من تند تند میخونم یا واقعا هفته ای سه چاربار اتاقتو گردگیری میکنی

ازاون پاکن ریزا منم دارم، درکل هرلوازم التحریر کوچولو و بانمکی که ببینم میخرم خیلی دوست دارم از دفترچه کوچولو تا خودکارای گربه ای و گوشدار تا پاکن ریزا😂

هدیه من مدام دنبالت میکنم اما الان نفهمیدم دقیقا چطور شده؟! اقای دکتر یه تایمی حواسشون بهت نبوده و حضور نداشتن و سرهمینا ناراحت شدی و تموم شده؟ اگه اره چرا نبودند

پاسخ:
اتفاقا درست می خونی و تند تند مرتب می کنم 😅
هم واسه گرد و خاکی که روو میز آرایشم می شینه و چشمم که بهش میفته قاطی می کنم 😂 و هم به خاطر ریزش موهام که مدام کف اتاقم پر از مو میشه!
عزییییییزم 😍 کوچولوی من 😂 خیییلی خوبه، کلا لوازم التحریر خیلی جذاب و دوست داشتنیه، کلی به آدم هیجان و حس خوب میده
فکر کنم از بهمن پارسال، حالا یکم قبل تر یا بعدترش، ایشون یهو کشیدن کنار و دیگه نبودن! نه پیامی، نه زنگی، نه حتی توو کلینیک حرف آنچنانی..... هیچ توضیحی هم بابتش نمی دادن.. و دقیقا کی اتفاق افتاد؟! بعد از اینکه بهشون گفته بودم حسم نسبت بهشون عوض شده!
گذشت تا اون روز که شفاف سازی کردن....
ببین ایشون شرایط سختی دارن که به خاطر قولی که بهشون دادم و مسائل امنیتی هنوز درباره ش چیزی نگفتم اما در کل زندگی شخصی و کاری شون شدیدا بهم ریخته و خب ضررهای مالی پشت سر هم حسابی ایشون رو از پا درآورده
منم دوست ندارم این وسط قربانی باشم پس راهمو جدا کردم چون بهم نشون دادن اون جایگاهی که ادعا داشتن براشون دارم رو ندارم
  • مامان رونیا و رویسا
  • سلام عزیزم 😍

    خیلی وقته باهات نحرفیدم😚😚😚😂😂

    نگو هدی، من هفته ای ی بار زیر ابروهام رو باید بگیرم🙄

    خوش ب حالت کم مویی😅 براق😚😚😄😄

     

    .. 

    من اگه اونجا بودم می گفتم دکتر نمی دونید که

    این دختر شب و روز نداره برای این گل ها

    بعد شما میگید ردشون کنیم😡😡😡

    ... 

    کار درست🙂

    هر چند باید زودتر صحبت می کردید

    ولی خوشحالم ک این موقعیت بالاخره‌ پیش اومدددد

    و همه چی مشخص شد

    البته کماکان معتقدم شما دوتا دوستای خوبی هستید واسه هم

    همین فقط😅

    تازه دقت کردی وقتی این مورد نبود چقد بیشتر حرف می زدید؟ 

    اصن انگار یهو ی دیوار  کشیده شد بینتون

    انگار دکتر خودشون تو حرفی ک زده بودن مونده بودن

    نمیگم اصلا علاقه ای نبوده  هااا

    نه اصلا

    منظورم اینه انگار نمی خواستن پر و بال بدن

    نمی دونم

    این حس منه

    بگذریم

    .. 

    مرخصی بگیر کی بودی تو😂😂😍😍

    برم سیب زمینی سرخ کنم

    بقیه اش بعدا 

    😂😂😂😂😂

     

     

    پاسخ:
    سلام مامان ِ هنرمند و شیطونم 😍
    بله بله خیلی وقته 😍😂
    برو دختر جان، برو بابت ابروهای پر و پهنت حالشو ببر 😍 نمی دونید چه امتیاز مثبتی دارید 😁
    فقط ابروهام کم مو هستن 😂 اینم شانس منه 😂
    هیییی دست روو دلم نذار که خوووونه.... یادته چقدررر بابت این گل ها ذوق کرده بودن؟! چقدرررر به به و چه چه راه انداخته بودن؟! حالا میگن جمع شون کنیم 😥
    آره واقعا، خیلی زودتر از این ها باید صحبت می کردیم تا این دلخوری انقدر کهنه و عمیق نشه... ولی خب ایشون مدام فرار می کردن و هی به تاخیر مینداختنش
    منم همین نظر رو دارم، سوای این مسائل، دوستای خوبی هستیم.. خیلی خوب با هم حرف می زنیم و پاش برسه پایه ی همیم... هر چند این اواخر کمرنگ شده 😁
    آره.. اتفاقا به خودشونم گفتم.. گفتم قبلا رابطه مون خیلی قشنگ تر بود، کاش همون طوری می موند
    اتفاقا اینو هم بهشون گفتم، گفتم انگار یه چیزی گفتید و بعدش پشیمون شدید! تعجب کردن و حالشون گرفته شد! میگن اصلا اینطوری نیست! ولی خب به نظرم خودشونم موندن توو حرف شون
    مرخصی بگیرم خیلی ملسه 😂😂😂 تازه خودمم نمی گیرم، به زور بهم میدن 🤣
    برو عزیزم، نوش جون تون ❤😂
  • مامان رونیا و رویسا
  • وای هدیه خوشم میاد مثل خودم هله هوله خور هستی 😘😘😘😂

    و باز هم مثل خودم تو آدرس صفر و شوت مطلقی😍🤣🤣🤣

    من اصلا داغونم 😄

    ولی حسین برعکس، عالییهههههه🙄

    .. 

    پاسخ:
    وووییییی اصلا ولم کنن صبحونه و ناهار و شامم هم هله هوله ست 😂 یه مدت ترک کرده بودم، خیلی خوب بود... ولی این روزا می بینم سرگرمی خوبیه 😂
    ای جاااان 😍😂 یعنی از اونایی ام که یا هیچ جا یادم نمی مونه یا اگه هم بمونه و بخوام به یکی آدرس بدم طرف قشنگ پیچیده میشه 😂
    آقایون توو مسیر یابی عالی ان لامصبا 😥

    سلام هدیه عزیزم. شانسی اومدم اینجا گفتم حتما هدیه جون بازم ننوشته ولی انقدرر خوشحال شدم تیتر جدید دیدم. 

    عزیزم خیلی بهت افتخار میکنم واقعا دختر شجاعی هستی و احساساتتو هم خوب بیان میکنی و هم خوب مدیریتشون میکنی.

    هدیه جونم هر دختر دیگه ای به جات بود شاید تا الان وابسطه اقای دکتر میشد . ولی خییلی از اخلاقت خوشم میاد عزیزم. 

    قصیه اون اقارو من فراموش کردم. کی بودن. 

    از روی مایای خوشگل ببوس عمه جونش.

    راستی عزیزم برای ریزش موهات سبوس برنجو بریز تو اب جوش اندازه یه لیوان بزار دم بکشه با عسل فوق العادست. واقعا ریزش منو قطع کرده.

    زود زود بنویسیا دلمون برات تنگ میشه عزیزم. 

    پاسخ:
    سلام شیدا جانم
    ای جاااان دلم 😍 آخه من قربون خوشحالیت بشم 😙
    شرمنده م می کنی... ممنونم از توجه و انرژی قشنگت، واقعا بهم لطف داری... البته که کار ساده ای نبود و نیست! منم اذیت شدم، لحظات سختی رو گذروندم اما در آخر دیدم همینا باعث شد یکم قوی تر شم
    آره خدا رو شکر وابستگی به اون شکل نبود.. نذاشتم احساساتم زیاد درگیر شه
    نظر لطفته، ممنونم
    در مورد اون آقا توو سال ۹۷ توو وبلاگ قبلی توو یکی از پست ها فقط بهش اشاره کرده بودم... چون برام مهم نبود بیشتر ازش نگفتم
    چشم 😍
    واااای شیدا جان 😍 اصلا سبوس برنج رو یادم نبووووود... مرسی بابت پیشنهادت 😙 یه مدت توو رژیم غذاییم بود و واقعا راضی بودم اما الان اصلا توو فکرش نبودم
    قربونت برم 💖

    اما هدیه چون خط به خط نوشته هاتو که میخونم انگار خودمم که تو اون شرایط قرار گرفته کاملا میفهمم چقدر چقدر تصمیمات و اظهاراتت درست ترین بودن. با کنترل خشم و ناراحتی ، و همینطور مدیریت احساست. اوایل چقدر غصه میخوردم که آخ چرا بروز نداد چرا هیچی نگفت اما حالا میبینم واقعا وقتش الآن بود! درست زمانی که ایشون خواستن صحبت کنن بلاخره ! تو خیلی خیلی قاطعانه و صحیح تمام اون چیزی که لازم بود و گفتی و من از این بابت چقدر بهت افتخار میکنم 😍

    میدونم که میدونی اینکه آدم بخواد تصمیم بگیره که زندگیش رو با کسی سهیم بشه قطعا با رفتارهای چندگانه نفر مقابل رو گیج نمیکنه یا حتی تو سردرگمی باقی نمیزارتش، پس حالا که قدر این ثبات و معرفت و صفای هدیه ی مارو ندونستن بهتره به عنوان یه دوست معمولی و قابل احترام و همینطور یک همکار حرفه ای باقی بمونن😉😍♥️

     

    پاسخ:
    چقدررر خوشحالم که از نظرتون درست ترین بوده....
    می دونی افرا جان، این حرف ها نوشتن شون ساده بود اما خب در واقعیت منم خیلی اذیت شدم.. اینکه یه عالمه حرف توو دلت و یه عالمه چرا توو سرت باشه اما مجبور باشی سکوت کنی تا وقتش برسه، که حتی نمی دونی می رسه یا نه، خیلی خیلی سخت بود
    به نظرم واقعا این همه معطلی و به تاخیر انداختن نداشت.. بخش بزرگ ناراحتیم از ایشون همینه که این همه مدت منو توو سردرگمی نگه داشتن در صورتی که با یه جمله می تونستن حلش کنن
    بله قبول دارم.. واسه همین بهشون رک گفتم خوشحالم که آدم بی معرفت این قضیه من نبودم
    همینطوره افرا جان، به عنوان یه دوست و همکار کماکان برام عزیزن و خب معاشرت باهاشون خالی از لطف نیست
    ممنونم از محبتت قشنگم 😍💖😙

    سلام به هدیه خانوم

    چطوری تو دختر ؟ خوبی ؟

    چه عجب از اینورا ؟ راه گم کردی ؟

     پدر مادر داداشا زن داداشا نی نی خوبند ؟

    خاله ها دختر خاله ها دوستاااا ( که دارم برات ) خوبند

    آقای دکترحالشون چطوره؟اون خانوم روانی، ببخشید روانشنانس خوبند؟

    .... 

    اولا" این همه تاخیر و تکرار ور تاخیر قابل بخشش نیست ! گفته باشم !!

    چیپس نوش جونت ولی فکر نمی کنی برای یه نفر دوتا چیپس زیاده !!؟

    فکرمیکردم یه کم ... باشی نه تا این اندازه که توی یه شهر کوچیگ گم بشی!

    نه که خیلی از گل خوش ات میاد و بهشون میرسی ! بایدم ناراحت میشدی !

    ابرو مبرو  و  ماسک پاسک به من ربطی نداره! نه که بقیه چیزا ربط داره !😅

    از کیک هم مجبوری تعریف کنی ! دست پخت خودته ، بگی بد مزه بود !؟

    مگه بقیه روزا تو چایی دم میکردی !؟ بیچاره دکتر ، بمیرم براش

    ایشالله جمع خانوادگی تون همیشه برقرار و کنار هم شاد باشید و سلامت

    راستی ببخشید نتونستم کادو روز دختر بگیرم ! ولی به یادت بودم

    یعنی تو هنوز رنگ قهوه ای رو از بادمجونی تمیز نمیدی ؟!😱

    خودت کم بلاتکلیف گذاشتیش دکتر رو !؟ حالا میگی فلان و بهمان ؟

    دختر لج باز یه کن کوتاه بیا ( یه کم ) 

    میگماااااااا تو نترکی با این همه خوردنی ها! نه که خیلی ورزش میری !!

    اون دوست که زنگ زد ، من که نبودم ! پس کی بود ؟

    سی خرداد لاک رو پاک کردی ! دوباره پنجم تیر پاک کردی این وسط نگفتی کی دوباره لاک زدی !؟ نه که خیلی مهم هست برای من 😉😅 هی می پرسم ! اصلا" به من چه ، هر وقت میخوای لاک بزن و هر وقت ازش خسته شدی پاکش کن!

    همون دوتا دوست رو داری !؟ یعنی ما ( دور از جون بقیه ) برگ چقندریم 😉 

    ضمنا" کمتر اذیتش کن ، دکتر رو میگم

    برقرار باشید . به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام جناب میفروش
    خوبم شکر
    خونواده و نی نی هم خدا رو شکر خوبن
    آقای دکتر خوب نیستن، ولی خب فقط خودشون هستن که می تونن به خودشون کمک کنن، ولی احتمالا به یه تلنگر نیاز دارن
    بقیه ی دوستان و آشنایان هم شکر خوب و سلامتن
    بله واقعا قابل بخشش نیست! قبول دارم
    دوتا چیپس برای یه نفر خییییلی زیاده! یه مدته بی رویه دارم هله هوله می خورم! انگار واسه جلوگیری از سر رفتن حوصله و کنترل استرس و اضطرابم پناه آوردم بهش که خیلی اشتباهه!
    سعی می کنم اصلاحش کنم
    توو شهر کوچیکم هنوز گم نشدم که، فقط آدرس و کوچه پس کوچه یادم نمی مونه 😅
    از گل و رسیدگی بهشون خوشم نمی اومد ولی خدایی این اواخر بهشون می رسیدم.. حتی ساناز شته زده رو نجات دادم 😁
    ابرو مبرو و ماسک پاسک 😂
    اِ جناب میفروش بی انصاف! من از اون کیک فوری توو هپی کال بد نگفتم؟! عجباااا
    نه والا، فقط یکی دوبار آب جوش آوردم 😂
    ممنونم، ان شاءالله
    شما همیشه روز دختر به یاد منو دوستان هستید، سپاسگزارم 🌹
    فکر کنم کور رنگی گرفتم 😂 ولی باور کنید رنگش خاصه، از اینایی که توو حالت عادی یه رنگه، توو نور آفتاب یه رنگ، توو روزای ابری یه رنگ .... 😁 من حتی یه بار زرشکی هم دیدمش 😂
    من اگه بلاتکلیف گذاشتم شون چون حسی بهشون نداشتم ولی ایشون کوتاه نمی اومدن.... اما دقیقا زمانی که بهشون گفتم حسم عوض شده ایشون کشیدن کنار.. این کجا و اون کجا....
    نه دیگه، تا حالاشم زیادی کوتاه اومدم!
    آخ آخ ورزش نگید که اصلا توو این مورد یه جور عجیبی تنبل شدم... البته که با نی نی به اندازه ی کافی کالری می سوزونم 😂
    یه دوست ِ خوب مثل شما
    اِ اِ، ۳۰ خرداد پاک کردم، فرداش لاک زدم دیگه.... 😁
    توو دنیای واقعی همون دوتا دوست رو دارم.. شما دوستان مجازی که بهترینای منید 💐
    عجبببببب، حالا واسه من مدافع آقای دکتر شدن 🙄
    در پناه خدا

    سلام

    میگماااااااااااا

    تو چرا برای این کامنتهای طولانی من عصبانی نمیشی و دعوام نمیکنی ؟ تازه میشینی این همه جواب میدی !!؟

    برقرار باشید . به امید دیدار

    پاسخ:
    سلام جناب میفروش
    واسه اینکه برام وقت می ذارید و کامنت تایپ می کنید عصبانی شم؟!
    اِی وای ِ من
    چه حرفیه؟!
    وقتی شما با صبر و حوصله می خونید و کامنت می ذارید، منم وظیفه دارم با صبر و حوصله جواب بدم
    ممنونم

    خیلی ممنونم هدیه جان که وقت گذاشتی و دستور کیک رو بهم دادی ممنونم ازت

    پاسخ:
    خواهش می کنم دوستم 🌹

     به به عالیه چیبس و ماست من خیلی چاقالوام دیگه نباید بخورم از این چیزها. وااای منم بلد نیستم مسیر رو همیشه گم میشمو آقای دکتر هم مثل من تو گل بی سلیقه هستن من فقط دیدنشو دوست دارم اینکه خودم بش برسم شرمنده!!!عزیزم خیلی ها تو قرنطینه با چهره های زیبا روزی چندبار گفتن کوفتشون بشه اونایی که ابروهای تر و تمیز دارن نباید ماهی دوبار برن آرایشگاه الان شبیه خرس بشن. ماگ لای فرش رو خوب اومدی...بنظر من خیلی خوب شد به آقای دکتر گفتی اینارو والا دو روز دیگه باز خودشون توقع همیشه بودن دارن.عزیزم چرا عذاب وجدان اینا ساده ترین نیازها و حق های آدمی زیادی خوب و مهربون بودن فقط به آدم ضربه میزنه. پرسیدن کسی اومده توو زندگیت؟! من بودم می گفتم فضولو بردن جهنم خب من مثل شما خانم و مودب نیستم والاااا.عزیزم نی نی آخ آدم کادو بخره اینجوری بشه حالش گرفته میشه تازه پیش خودشم برنامه چیده که بهترین کادو رو خریده منم خیلی اینجوری پیش میاد برام . انقد شما مهربوووونی بشما پاک کن میدن والا. نوکاری کلینیک هم مبارک باشه عزیزم

    پاسخ:
    اونی که من دیدم چاقالو نبودااااا.... خیلی هم شیک و قد بلند و گوگولی هستی 😍😙
    ولی کلا خوردن این چیزا آخر و عاقبت نداره 😒 منم باید ترک کنم
    الهیییی شما هم 😂
    البته من گم نمیشم معمولا، فقط توو مسیر یابی مشکل دارم، واسه همین جاهای پر پیچ و خم نمیرم اصلا 😁
    نه الهام جان، آقای دکتر به گل خیلی علاقه دارن... یعنی داشتن! ولی الان.... منم حوصله ی رسیدگی بهشون رو نداشتم ولی الان مجبورم 😁
    عزیییییییزم 😂 آره ابروهای لخت و باریک فقط توو قرنطینه خوبه! جاهای دیگه غصه ست
    والا، وگرنه اون همه پرز از کجا می تونست بیاد؟! 😁
    دقیقا... ایشون توقع داشتن هر موقع خودشون خواستن من در دسترس باشم! در صورتی که رک بهشون گفتم اصلا نیازهای من براتون مهم نبود؟!
    همینطوره... من ازشون چیز زیادی نمی خواستم... حتی اگه دل و دماغ هم نداشتن بهتر بود بیان می کردن
    وااای الهام 😂 چقدررر با مزه جواب میدی 😂
    آره والا... چند ماه بود که نقشه کشیده بودم براش استخر بگیرم.. تهشم که اینجوری 😒 قشنگ خورد توو ذوقم
    عزییییزدلم 😍 مهربونی از خودته ❤
    قربون شما

    سلام عزیزم خوبی؟

    به نظرم اگه وابستگی باشه با نبودن فرد میتونی به نبودنش عادت کنی اما دلبستگی نه...

    انشاالله که هرچی خیر و صلاحت هست همون پیش بیاد...

    توکلت فقط و فقط به خدا باشه و همه چی رو بسپار به خودش و ببین معجزه اشو...من معتقدم که قلب جای خداست و بخاطر همین خدا خودش میدونه مهر و احساس پاک چه کسی رو تو قلب بنده هاش حک کنه...

    اگه بهش ایمان داریم که مصلحت مارو از خودمون بهتر میدونه پس همه چی رو بسپاریم به خودش و تسلیم صلاح و مصلحتش باشیم اونموقع دیگه آرامش پیدا میکنیم و میدونیم برگی از درخت نمیفته مگر به اذن خودش...

    امیدوارم هرچی که آرزو داری و به صلاحت هست بهشون برسی و برات خاطره شن...

     

    پاسخ:
    سلام جانم.. خوبم شکر
    چه حرف جالبی... به نظرم درستم هست... من از اول علاقه ای به ایشون نداشتم، اما خب کم کم تحت تاثیر محبت ها و توجه شون قرار گرفتم... تهشم که حسم عوض شد اما این شرایط قرنطینه و بیماری ایشون باعث شد فاصله بیفته که فکر کنم این فاصله محک خوبی بود برام
    ممنونم عزیزم، ان شاءالله
    چقدر حرفات برام قوت قلبه ❤
    قربون محبتت
    منم برای شما از صمیم قلبم بهترین ها رو آرزو دارم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی